سواره تاكسي شديم و بعد چند دقيقه رو به روي هتل بوديم
وارده هتل شديم
._ دوتا اتاق بگيرم يا يكي ؟
زين با ترديد نگاهم كرد و بعد يكم مكث جواب داد
_.دوتا
ابروهامو انداختم بالا و بعد سرمو تكون دادم
بعد از انجام دادن كاراي لازم كليد اتاق زينو دادم و بعد هركدوم سمته اتاق خودمون رفتيم._من فقط نميفهمم چرا با اينكه هيچ وسيله اي هم نداري دوتا اتاق گرفتيم !
شونه هاشو انداخت بالا و سوييشرتش و در اورد
._ميخوابي ؟
_.نميدونم
._خب اگر خسته نبودي و نخواستي بخوابي من پايين توي استخرم
كارتمو دادم دستش و ادامه دادم
._ اگه خواستي ميتوني بياي پيشم ، و ميتوني از لباساي من استفاده كني
چشمك زدم و بعد وارده اتاقم شدم و مشغوله عوض كردنِ لباسم شدم
اتاق زين بقل اتاق من بود و اين خوبه
هتلِ گروني بود و من واقعاً نميدونم چرا اينجارو انتخاب كردم
ولي خب فكر كنم مي ارزيد
بعد از برداشتنه حولم از اتاق رفتم بيرون و دنبالِ جاي مورد نظرم گشتم
و وقتي پيداش كردم لبخند زدم و وارده استخر رو بازي كه اونجا بود شدم
افتاب بدي بهم خورد ، خدايا اين خيلي عجيبه
عينكمو زدم رو چشممشاهده ادماي مختلفي شدم
دخترايي كه افتاب ميگرفتن
چند نفري تو هم بودن
چند نفري تو اب بودن
و يه اكيپ پسر كه كناره بار بودنرفتم سمت بار و يه اب پرتغال سفارش دادم
و بعد وارده جكوزي اي كه كسي توش نبود شدم
دستمو گذاشتم كناره هاي جكوزي گردي كه اونجا بود و سعي كردم از افتاب لذت ببرم
چند دقيقه اي گذشت كه نگاهاي سنگيني و رو خودم حس كردم
عينكمو در اوردم و دور و برمو نگاه كردم كه ديدم چنتا دختر باهم دره گوشي حرف ميزنن و به من نگاه ميكنن
يه نيشخند زدم
._هي ليديز
يكيشون لبشو گاز گرفت و من فقط ، هيچ حسي نداشتم ولي پوزيشن جذابمو حفظ كردم و با دستم اشاره كردم تا بيان كنارم
خب زين كه نيومد فكر نكنم مشكلي داشته باشه من چندتا دوست پيدا كنم و گپ بزنم
دختره با اون كلاهه گلگليش اروم اروم اومد و بعد از چند دقيقه تو فاصله ي كمي از من نشسته بود
و بعد دوستاش ملحق شدن
ESTÁS LEYENDO
Alone {Ziam.Mayne}
Fanfic" هميشه تنهايي بهتر بوده هيچوقت مجبور نيستي برأي كسي كاري كني هيچوقت كسي بخاطره مهربوني هات نميزنه تو سرت هيچوقت كسي نميتونه بهت صدمه بزنه مگر اينكه خودت كسي و راه بدي و وقتي راه دادي اين اجازرو بهش بدي كه بهت صدمه بزنه"