آیدا و نگین، کسایی هستن که من تو این پارت سراغشون رفتم.دوتا رفیق قدیمی که حالا باهم همکاری می کنن و باهم می نویسن. فکر می کنین با هم نوشتن غیرممکنه؟ اونا بهمون ثابت کردن نیست. تو این مصاحبه، نگین و آیدا از فنون ترسناک نوشتن و همکاری کردن با هم دیگه بهمون میگن.
آی دی پیجشون : aidoststories●سلام آیدا و سلام نگین. مرسی که اینجایین. حالتون چطوره؟
_ ممنون از تو که مارو قابل دونستی :] خوبیم یعنی میدونی هروقت یه چیزی شبیه به این میبینیم مثل کامنت یا پیشنهاد مصاحبه واقعا واقعا خوشحال میشیم. چون به خاطر درسامون معمولا نه ماه از سال فعالیت زیادی نداریم و این نشونه میده هنوز آدمای زیادی مارو به یاد دارن.
●یه بیوگرافی کوتاه از خودتون بهمون بدین
_ آیدا و نگین، هیفده سال و مشهد زندگی میکنیم. دوست مجازی نیستیم این رو خیلیا ازمون میپرسن؛ درواقع از کلاس پنجم باهم دوستیم. درضمن رابطه ی عاشقانه هم با هم نداریم =)))
●داستان نوشتن به تنهایی کار آسونی نیست. توی داستان نویسی هم، کار خیلی سختیه که دو نفر باهم بتونن قلمشون رو یکی کنن و یه اثر به وجود بیارن، اما شما تونستین این کارو انجام بدین. همکاری شما به عنوان دو نویسنده، نه تنها اثر رو به اصطلاح "دو دست" و ناهماهنگ نکرده، بلکه باعث شده داستانای بهتری با وجود همدیگه بنویسین. این همکاری و باهم نوشتن سخته یا باعث آسون تر شدن کارتون شده؟
_ آیدا : راستش جفتش هست؛ سختی های خیلی زیاد و صد البته آسون بودن خودش رو داره.
درمورد دودست بودن و ایجاد ناهماهنگی باید بگم تاحالا خیلی از من یا نگین خواستن که با نویسنده های دیگه ی واتپد چیزی بنویسیم چون معمولا مارو به عنوان کسایی که توی کارگروهی موفقن؛ میشناسن اما تاحالا هیچکدوم از ما این رو قبول نکرده به خاطر همین موضوع دو دست شدن داستان. هرکدوم از نویسنده های واتپد قلم خاص خودشون رو دارن و تقریبا هیچ دونفری نیستن که عین هم بنویسن.
از ضررهاش بگم خب ماها خیلی ایده های متفاوتی داریم و بخوام بگم شاید میلیون ها بار سر ایده ها باهم دعوا کردیم حتی سر اپدیت ها و این چیزا. سر کوچیک ترین موضوع ها هم باهم موافق نبودیم خیلی جاها. مثلا اسم داستان (این یکی از بهترین خاطرات نوشتن الفابته)؛ شخصیتی که میخواستیم به عنوان دختر داستان انتخاب کنیم و اسم ها.
در مورد آسون بودنش، من مطمئنم هیچ وقت بدون نگین از پس این داستان برنمیومدم هرچند که هنوز کامل نشده اما مطمئنم بدون حضورش حتی یه فصلش هم نوشته نمی شد. اون یه نویسنده ی خیلی ماهره و من همیشه افتخار میکردم که جبر زمان و مکان ما دوتا رو باهم اشنا کرده.
الفابت یه داستان بزرگه که نیاز به کلی فکر داره و یه نفر به تنهایی نمیتونه از پسش بربیاد؛ این موضوع هربار که یکی از ماها به تنهایی داستانو دستش گرفته؛ بارها بهمون ثابت شده. حتی اگه تک تک ایده هاش به تنهایی به ذهنم میرسید بازم توی نوشتنش کم میاوردم و به حضور و قدرت قلمش نیاز داشتم.
YOU ARE READING
فرارگاه سیزده [مصاحبه با نویسندگان و مترجمان]
Randomتاحالا شده موقع خوندن یه داستان، بخواین بیشتر درباره نویسندش بدونین؟ خب، من اینجام تا ازشون بپرسم و براتون روایت کنم.