مهتاب: قلمِ یک قلبِ خندان

353 46 17
                                    

مهتاب، وقتی که باهاش مصاحبه کردم به اندازه اسمش دوست داشتنی و به اندازه متن داستان هاش رمانتیک بود. اون با داستان call my name توی واتپد بیشتر شناخته شد و تو این مصاحبه من ازش درباره داستان های جدیدش و کار های قدیمیش و سبک نوشتنش پرسیدم و با هم سبزی پاک کردیم.

آی دی مهتاب:
mahtabstories

تیمسار: خب، سلام مهتاب. به فرارگاه سیزده خیلی خوش اومدی و مرسی که قبول کردی تا با من مصاحبه کنی. حالت چطوره؟
 
-سلام سلام خوب هستم من مرسی خودت چطوری؟
اون سبزیا رو بیار دور هم پاک کنیم که موقع مصاحبه کردن سرگرم شیم ^-^

تیمسار: خوبم :)) *سبزی ها را می آورد*یه بیوگرافی کوتاه از خودت بهمون بده تا بهتر بشناسیمت.

-مهتاب هستم.
مونلایت هم هستم.
مونی هم گاهی اوقات. 

تیمسار: کدوم یکی از داستان هات به نظرت تجربه موفق تری بود و کدومشو بیشتر دوست داشتی؟

-تجربه موفق تر؟
همم... از نظر خودم هیچکدوم عالی نیستن اما خب بچه ها " اسممو صدا کن " رو زیاد دوست داشتن. " عشق گمشده " هم بازخورد خیلی خفنی تو اینستا داشت.
تا اینجا، بیشتر از همه " اون چشمهای آبی " رو دوست دارم .

تیمسار: اگر میتونستی جای یکی از شخصیتای داستانات باشی کدومو انتخاب می کردی و چرا؟

-هیچکدوم.
دلیلی هم براش ندارم چون برای بعضی چیزا هیچ دلیلی وجود نداره.
نعناها رو تمیزتر پاک میکنی؟ مرسی *^-^*

تیمسار: اره حتما :). داستان "call my name" سبک نوشتاریش از همون اول با بقیه داستانا فرق می کنه. این داستان انگار مارو به دفترچه خاطرات یه شخصیت می بره و ما رو از افکارش و رفتارهاش با خبر می کنه. این سبک از نوشتن چه چیزه خاصی داره؟ چی شد که این سبک رو انتخاب کردی؟

-اینجوری نبود که من بگم واو اگه این مدلی نوشته بشه خفن تر میشه!
نه.
اومدم شروع کنم و دیدم نوشتم " اولین یادداشتی که راجب اوست. "
بقیه شم همینطوری اومد :)

تیمسار: ایده های جدید چه خبر؟ باید منتظر داستانای جدید ازت باشیم؟

-دوتا داستان پابلیش شده دارم. یکیش نوشته های آبانه که من نمی نویسمشون. پسر توی ذهنم باهام حرف میزنه و من فقط حرفاشو می نویسم.
و اون یکی اسمش هست " این یه خونه بزرگه " . فن فیکشن نیست . موضوع ماجرایی فوق العاده جالبی داره که میدونم یسریها واقعا دوستش خواهند داشت ^-^

تیمسار: تجربه ای بیرون از واتپد برای نوشتن داشتی؟ اگر بوده برامون تعریف کن.

-نه. هیچ :)

تیمسار: اولین کارِت چی بود؟ خاطره ای ازش داری؟

-منظور چه کاریه؟ نوشتن؟ یا کار کردن؟

تیمسار: منظور نوشتن بود. اولین تجربه نوشتنت. (تو کامنتا بهمون بگو)
یه فکت از داستانات بهمون بگو. مثلا یه چیزی از شخصیتا که توی داستانا چیزی ازشون نگفتی یا اینکه ایده شون کجا به ذهنت رسید.

-هممم... توی پیج اینستایی که توش می نوشتم چندتایی داستان دنباله دار وجود داره. می تونید رد شخصیت هایی که تو داستان های قبلی بودن رو تو داستان های بعدی پیدا کنید. مثلا توی داستان نایل هوران ، دختری بود به اسم نورا . توی چند داستان بعد تر ، من نایل و نورا رو مثلا بصورت رهگذر آوردم تو داستانی که هیچ ربطی بهشون نداره. جوری که شما میفهمید اینها، همون شخصیت های داستان قبلی ان.
امیدوارم منظورمو فهمیده باشین😁

تیمسار: به نظرت واتپد جای خوبیه برای به اشتراک گذاشتن نوشته ها؟ برامون از نظرت درباره واتپد بگو.

-واتپد برای رشد نویسنده های نونوشت فوق العادست.
من از نظر دادن خوشم نمیاد . میشه اون تَره ها رو بفرستی اینور؟ میخوام خودم پاکشون کنم.

تیمسار: *بفرما* داستان جدیدت، this is a big house قراره چطوری باشه؟ خودت اونو قبلا یه داستان ماجراجویانه توصیف کردی و بهمون گفتی که فن فیکیشن نیست. بیشتر ازش برامون تعریف کن.

-این یه داستان با پیچ و تاب های اجتماعی واقع گرایانه و سادگی های کوچیک کیوت تخیلیه.
من نباید چیزی بگم. خودتون بگین ^-^

تیمسار: دوتا داستان اولت؛ حالت یادداشت گونه داشت. داستان آخرت یکم فرق کرده و از دید اول شخص نوشتیش. این نشون دهنده اینه که دوست داری یکم سبکتو تغییر بدی؟

-نه نه اصلا ربطی نداره. اون بالا هم گفتم ، بعضی داستانا فقط میطلبن که اینجوری نوشته بشن.

تیمسار: کتاب مورد علاقت چیه و چرا؟

-در حال حاضر نوشته های پائولا هاوکینز و جنیفر نیون رو خیلی دوست دارم.
دوست داشتن که دلیل نمیخواد. تو فقط دوسش داری همین ^-^

تیمسار: یه توصیه بکن به کسایی که میخوان نوشتنو شروع کنن.

-نوشتنو شروع کنید!

مرسی مهتاب به خاطر مصاحبه :)💞

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 12, 2018 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

فرارگاه‌ سیزده [مصاحبه با نویسندگان و مترجمان]Where stories live. Discover now