قسمت چهارم-راه نجات

651 97 29
                                    

😑من دیر برگشتممممم فقط چون عملى كردن يه شرط ساده هزار سال طول كشيد
نمى خوام غر غر كنم چون نمى دونم باور كنید یا نه اما خودمم از شما خسته ترم
از همین الان می گم برای قسمت بعد شرطم
۱۵ووته★
۱۰کامنت✍
اگه به شرط رسید که رسید اگه نه آن پابلیش کردن فیک حتمیه (تا حالا که به خاطر بعضیا این کارو نکردم)
همت کنید معرفی کنید و کامنتای قشنگتون رو خواهشا ازم محروم نکنید✊
🍬Enjoy🍬
------------------------------
اول از من یه سری نکته رو مشخص کنم اولش اینه که نایل مشکلی داره به اسم un stable mode
یعنی این که شخص حالت های روحیش  زیاد ثابت نیست و یکدفعه ای و به شدت تغییر حالت می ده
یه مثالش اینه که فرض کنید یه نفرداره خیلی شدید گریه می کنه و موهاشو می کنه و از این کارا که خیلی یکدفعه ای گریه ش بند میاد و خیلی آروم میشه جوری که انگار نه انگار داشته خودشو می کشته یه لبخند ملیح می زنه و میگه آه راستی هوا خیلی گرمه بریم یه  بستنی بخوریم 😐سر راه می تونیم ماجرای دیت دختر خاله مو که می خواستی واست تعریف کنم باور کن از خنده میمیری(حالا یه مثاله)
••••••••••••••••••••••••
-اوه مای (خدای من )نگاه کن انگار یکی این جا می ترسه
نایل  چشماشو برای چند ثانیه بست و واقعا تلاش کرد آرامششو حفظ کنه اما یک ثانیه هم نگذشته بود که با صدای جیغ و هق هق شدید تیا با وحشت چشماشو باز کرد

نگاه سوالی و نگرانی به هری کرد جوری که انگاری از اون توضیح می خواست ولی هری فقط شونه هاشو بالا انداخت  اماخب نایل  نتونست تحمل کنه و بدونه این که خودشم بفهمه اون داشت تیا رو بلند صدا می زد
-تیا تیا من اینجام تو اتاقم چی ...

و بعد از اون صدای کفش های پرسروصدایی که داشتن با عجله بالا میو مد نذاشت حرفشو کامل کنه تیا جلوی در اتاق که رسید  بدون کوچکترین توجه ی به هری از کنارش رد شد و می شه گفت تقریبا خودشو تو آغوش برادرش پرت کرد
-نایل بدبخت شدیم

-چرا تیا چی شده
نایل با اضطرابی که قابل پنهان نبود گفت و تلاش کرد کاری کنه که تیا سرشو بلند کنه
-ماما ..ن..اون..

-تیا حرف بزن مامان چش شده
لیامم که پشت سر  تیا بالا اومده بود رفت طرف کنار هری که عملا هنگ کرده بود وبعد این که یه چیزی تو گوشش گفت  اونم آروم سری تکون داد و باهم رفتن

-مامان حالش خیلی بده نایل
-شش آروم تر حرف بزن و جوریم حرف بزن که منم بفهمم
تیا هم که معلوم داره گوش می کنه رفت ورو تخت نشست
-همین الان به منم خبر دادن
-میرم از لیام می پرسم چون فکر کنم اونم همرات بود تو هم بهتره یه آرامبخش بخوری

و  از اتاق بیرون رفت  اما تلاش چندانی برای پیدا کردن لیام نکرد چون برای نایل که خوب می شنید پیدا کردن لیام که داشت تو دو اتاق اونوری تر با هری بحث می کرد کار سختی نبود

Driven from heavenWo Geschichten leben. Entdecke jetzt