قسمت اول-موافقت برای مهمانی

1K 109 8
                                    

سلام دوستان شيوا هستم نويسنده ى فیک ❤️من تازه با واتپد آشنا شدم.
اولین کارمه واسه همین انتظار زیادی ندارم....😉دو قسمت اول فیک رو بخونید تا بیشتر با فضا ی فیک آشنا بشید اگه خوشتون اومد میتونید با ووت ها وکامنتاتون حمایتم کنید ودر اونصورت من ادامه می دم و اگه نه منم میرم به دانشگاه می رسم بهر حال هیچ کسی دوست نداره وقتش تلف شه
چند نکته درباره ی فیک هست که بگم:
۱- کاپل داستان نریه (نایل و هری) با چاشنی لری😍
۲-داستان فضا های اسمات زیاد داره (BDSM)اما من برای عزیزانی که دوست ندارن  با علامت 🔞مشخصش کردم.۳     -کلا حتی اگه نری رو شیپ نمی کنید اینو بخونید بهر حال لرى هم داره چون در کل ایده شو از چند تا چیز گرفتم و فضای داستا ن خیلی تغییر میکنه پس احتمال این که خوشتون بیاد زیاده.😊 بعد هم اینکه درسته که اولین کارمه اما من تا اینجای عمرم کلی فف خوندم وانیمه دیدم پس خیلی چیزا رو می دونم...
۴-دیگه حرفی نیست جز اینکه امیدوارم موقع خوندنش فضا رو تصور کنید و همون حسی رو داشته باشید که خودم دربارش دارم Enjoy💋  
--------------------------------------------------
-نه مادر امکان نداره
نایل با کلافگی خاصی  همون طور که دستشو توی موهاش کرده بود گفت .و به دنبال مادرش به آشپز خونه رفت از صبح کارشون شده بود از یه اتاق به اتاق دیگه دنبال هم رفتن.
-چرا نایل؟؟ آقای استایلز (پدر هری)خیلی مرد خوبیه اصلا درک نمی کنم مشکلت چیه. عزیزم مطمًن باش از پدری واست کم نمی ذاره
مادر نایل مطمًن بود توی این روز خاص هیچی حتی پسر لجبازش نمی تونه آرامش و سرخوشیشو ازش بگیره
واسه همین آروم  به طرف دختر جوانی که پشت میز ناهار خوری  نشسته بود و داشت با آیپدش کار میکرد رفت و مشغول
مرتب کردن و بستن موهاش شد
-تو چی تیا تو که دیگه شکایتی نداری؟مگه نه دخترم؟
-وای نه معلومه که مشکلی ندارم مامان هرچی باشه ماباید به فکر شماهم باشیم
سرشو بالا آورد و با نیشخند به برادرش خیره شد... نایل سعی کرد توجه نکنه و تلاش کرد دوباره حواسشو به مکالمه ش 
بده اما این بار مادرش شروع کرد ;
-خیلی خوبه که حداقل یه نفر توی این خانواده به منم اهمیت میده
به طرف نایل رفت و با آرامش روی یه صندلی کنار خودش نشوندش دستاشو تو دستاش گرفت و ادامه داد
-وتو نایل تو نباید اینجوری شرایط رو سخت کنی همه مون باید تغییر کنیم دوستا و آدمای اطرافمونو هم هر چند وقت یکبار باید عوض کنیم من مدت ها ایستادم تا تو و خواهرت بزرگ شید وخم به ابروم نیا وردم تا بچگی کنید هیچ وقت شکایتی نداشتم الان هم منتی ندارم عزیزم اما منم حق دارم آقای استایلز مرد شیرینیه بامزه و باهوشه پسراشم هم دست کمی ندارن قراره ارثش به اونا برسه ولی وقتی که تو هم پسرش شدی به تو هم می رسه براى همين منم انتظار دارم باهاشون مودب باشی و چون روی پسراش حساسه هر چند اونا همسن و سال تو هستن ولی باید به حرفشون گوش بدی فهمیدی پسرکم؟
نایل بیخیال شد وزیر لب باشه ای گفت مادرش که از این بابت خیالش راحت شده بود لبخند شاد و زیبایی زد و پسرشو بوسید
-همیشه می دونستم پسرم چقدر عاقله
و بعد از اینکه توصیه های همیشگیشو کرد وبرای هزارمین بار موها و آرایششو چک کرد خداحافظی هول هولکیی کرد ورفت نایل چیزی نگفت صورتشو بین دستاش قایم کرد به صدای کفش پاشنه بلند مادرش که تو عمارات طنین مینداخت گوش کرد.
و بعد یکدفعه ای طوری که انگار تازه یادش افتاده با حرص گفت
-آها راستی تایادم نرفته تو چرا باید همش تو حرفای ما دخالت کنی؟؟!
-مهم نیست بهر حال واقعا داری اشتباه می کنی پسراش واقعا جذابن همشون هم زین هم لیام و صد البته هری
نایل پوفی کشید حتی باشنیدن اسمش عصبی میشد
-حالا معلوم شد چرا یکدفعه ای ان قد بادرک وشعور شدی
-من همیشه اینجوریم
تیا گفت وبا بازیگوشی شانه ای بالا انداخت اما یکدفعه ای مسیر نگاهش عوض شد نایل هم مسیر نگاهشو دنبال کرد تا اینکه به گربه شون پیکی -پیکی رسید
تیا زود تر از نایل دست جنبوند و بلافاصله گربه رو برداشت
-وقتش دیگه ما هم بریم
-بدش به من تیا اون دوست نداره بره بیرون مخصوصا با اون دوستای مسخرت
نایل اعصابش حسابی خورد بود اون به زور این مدت گربه شون رو از دست خواهرش قایم کرده بود و حالا هم معلوم نبود گربه هه اینجا چی کار میکنه اون الان می بایستی توی سومین اتاق مهمان کنا ر پذیرایی دوم بود
دلیلش قایم کردنش هم این بود که فهمیده بود اون دخترای زیادی احساساتی گربه ی بد بختشو به آرایشگاه میبرن واونجا واسش لاک وپاپیون واینا میزنن و و وبعد هم تا دوساعت بعدش واسش غش وضعف میرن و بدترین قسمتش اینه که پیکی پسره ونایلم نمی خواست اذیت شه
-خواهش می کنم نایلی
-چند .....بار .........بگم .....منو ....اونجوری .....صدا....نکن
نایل از شدت عصبانیت بریده بریده حرف می زد .نمی تونست کاری بکنه چون تیا اون موش آب زیر کاه نزدیک دره راهرو بود ومی دونست اگه دنبالش کنه قطعا بلافاصله سوار آسانسور میشه وبعدم توی باغ قایم میشد و همه ی شانسش تموم
میشه اما نایل هم پسر کودن وچلاقی نبود فقط کمی وقت می خواست
-آ هههههه وای دستم
-وای نایل دردت که نیومد ها ؟ببین می تونی تکونش بدی
نایل درجا بلند شد ودریک حرکت گربه ی متعجبو برداشت با ورش نمی شد با یه زمین افتادن ساده خواهرش باور کنه اما خب خواهرش رو اون دست نایل حساسیت خاصی داشت چون قبلا شکسته بود
-الان کی می خواد بره بیرون ها؟
-پسش بده
-مگه به این راحتیه خواهر کوچولو
-چراهیچ وقت نمی ذاری کارمو بکنم؟
-هه کی به کی میگه
-فقط صبرکن وببین نایل اگه دیگه من به تو اهمیت دادم
-واقعا ممنون میشم می فهمیدم اینجوریه زودتر دست به کار می شدم
تیا دیگه جوابشو نداد از خیرش گذشته بود،
-تا ساعت هفت خونم میرم آرایشگاه
تیا گفت وبدون هیچ حرفه دیگه ای درو محکم بست
نایل رفت توی اتاقش درو بست تا برای مهمونی شام امشب و دیدار ش با پدر ش هری و لیام وزین آماده بشه......
------------------------------------------------------
اتفاقات زیادی قراره تو همین یه شب بیفته که اگه نایل می دونست احتمالا هیچ وقت با مادرش موافقت نمی کرد🕘
خواهش می کنم نظر و ووت یادتون نره به قول یکی از عزیزان کار سختی نیست فقط اون ستاره کوچیک پایینو لمس کنید

Driven from heavenTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon