🌸 شکوفه ی نهم 🌸

356 109 37
                                    

کیوتو/چایخانه ی ماهی طلایی/1929

انگشتهایش روی تارهای ابریشمی به آرامی میلغزیدند و مضراب مخصوص شامیسن را هماهنگ با آنها به حرکت در می آورد. در حال حاضر ترانه ی مورد علاقه ی دانّای سابقش را میخواند و سعی میکرد بجای چشم در چشم شدن با مردانی که حریصانه به وی زل زده بودند، تنها به تارهای لرزان ساز خود نگاه کند.

هرچند بدون تماشای آنها هم میتوانست حدس بزند که تمام گیشاها برای خدمت به این جمع سر و دست میشکاندند،ولی چرا بین همه ، تنها خودش مورد توجه واقع شده بود؟ هیچ نمیدانست...!

: ((بی شک صدای میتسو یکی از اصوات الهی هست..))

آقای بخشدار ادامه داد

: ((و همچنین استعداد بی نظیری تو موسیقی داره..))

آقای اوسامی از گوشه ی سالن دست بلند کرد

: ((ولی من بیشتر برای نوشیدن چایش اینجا اومدم))

در مقابل تعاریف حاضرین فقط لبخند زد و به آرامی سازش را به دیوار تکیه داد. تاجر جانگ از میز کناری آقای اوسامی پرسید

: ((میتسو امشب به یه تأتر دعوت شدم،میتونی همراهیم کنی؟))

با نزاکت کنار میز یکی از مشتری های ثابتش-آقای بخشدار- نشست و ملایم زمزمه کرد
: ((شاید...))

آقای اوسامی اعتراض کرد
: ((پیشنهاد منو برای اینکه دانّات بشم همین چند ساعت پیش رد کردی،الان خیلی ناراحت میشم اگه با اون بری. ))

به عنوان یک گیشای بدون دانّا تعداد افرادی که از آنها پذیرایی

میکرد بیش از یک نفر شده بود و باید اعتراف میکرد که روز هایش واقعا خسته کننده میگذشتند.

با وجود موهای کوتاهش همچنان طرفدار زیادی در چایخانه ها داشت و هر روز به مراسم چای، فستیوال ها و جشن های مختلف دعوت میشد -که این موضوع در نظر کیونگسو کاملا تعجب برانگیز بود- افراد زیادی در این بین برای اینکه دانّایش شوند پیشنهاد داده بودند،ولی او همه ی پیشنهاد ها را رد کرده بود،زیرا اگر کسی را به عنوان دانّا میپذیرفت،راز کوچکش در مورد بکارتش عیان شده و آبروی خود و ارباب سابقش در خطر میفتاد؛به همین دلیل نمیتوانست چنین ریسکی را بپذیرد.آقای اوسامی نیز یکی از داوطلبان پی گیر بود که با حوصله ی بی حد و اندازه اش جان کیونگسو را به لب آورده بود.

تاجر جانگ اصرار کرد : ((شب بهم افتخار همراهی بده .))

در طول زمانی که بی دانّا مانده بود به این وضعیت رقابتی بین

مشتری هایش نیز عادت کرده بود. با آرامش پودر چای سبز را

درون کاسه ریخت و در حین برداشتن کتری چینی زمزمه کرد

SAKURANơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ