نوشتن داستانمو با شوق و ذوق و انرژيه ي عظیمي که سرچشمش پیدا نشدني بود همراه میکردم
من به هنر اهمیت میدادم پس طبیعي بود روي دیوار اتاقم پر از تابلو باشه
من براياوقات فراغت نقاشي میکشیدم و این کار حس خوابیدن روي دریای آروم و بي نهایت آبي و خالي از خطرو میداد.
من رشته ریاضي رو انتخاب کرده بودم
نه به اجبار و غرغراي مادرم
بلکه با علاقه و اشتیاق رشته ریاضي رو انتخاب کردم.
فردا اولین روز دانشگاهه و من درمورد ورودم مطمئنم
فقط دوست دارم بدونم کسايي هستن که مثل من عاشق معادلات و فرمولا باشن
اون فرمولا تمام هستي ما بشرن پس دلیلي نداره ازشون خوشمون نیاد.
لباساي فردارو آماده و اتو زده کنار گذاشته بودم و مشغول نوشتن بودم
ازونجايي که من موقع نوشتن خیلي به دوروبر نگاه میکنم تا ایده جدید بگیرم
چشمم به گیتار بدون کیس روي پایه افتاد
قبل از فوت پدرم خودش بهم یچیزیايي از گیتار یاد داده بود
پس بلد بودم حدقل یك یا دوتا قطعه بزنم
سمت گیتار با بدنه ي قهوه اي سوخته و دهنه رزیت کاري شده رفتم
از روي پايه برش داشتم و بوي مخلوط تند و شیرین چوبشو ذره ذره نفس کشیدم
روي صندلي نشستم و دستام رو بعد از مدتها روي سیماي گیتار گذاشتم
نت هاي پايه سل و مي جوري بودن که انگار با هر پیکادوي شصت جیغ خفیفي میکشیدن
شروع به نواختن ملودي کردم که پدرم قبلا اونو براي من میزد.
دستامبه آرومي سیم هارو چه دست باز و چه دست بسته نوازش میکردن من شیفته مرتبط بودن ریاضي و نت ها بودم
بعد از تموم شدن قطعه اشکام رو روي گونمپاك کردم و گیتارمو سر جاش گذاشتم
باید میخوابیدم تا براي فردا حاضر باشم
دفترمو از روي تخت برداشتم و توي کشوي دراور گذاشتم
توي آشپزخونه رفتم تا یچیزي بخورم
کیك خامه اي ، اینه
مامانم درست کرده بود و بنظر خیلي تازه میومد بدون توجه به نوشته اي که کنار کیك بود شروع به خوردن کل کیك کردم و وقتي آخرین تیکه رو توي دهنم گذاشتم از شدت خسته گي و دل درد همونجا روي میز خوابم بردهي گایز چطورین ؟ اینم چپتر جدید اگه بازخورد داشته باشه تا امروز چپتر بعدي هم آپ میکنم و چپتر بعدي جاس وارد داستان میشه :)
VOUS LISEZ
Don't breathe
Roman pour Adolescents•ستاره ي تازه متولد شده در مقابل سیاهي بي پایان آسمان• افسانه ها نمیمیرن اونا با زمان جرئت وحقیقت بازي میکنن خدا یه عاشقه' یه عاشق هنرمند ''