نور ظعیفي از بین کرکره هاي پرده آبي رنگ چشممو اذیت کرد
چسمام و به سختي باز کردم و براي هوشیاري کامل ، چندبار چشمام رو بهم زدم و صورتم رو شستم
اوه جیزز ساعت چهارصبح بود و من کنار کیك خامه اي خورده شده خواب بودم
باید حموم میرفتم و بعدشم دانشگاه
سریع داخل اتاقم رفتم حوله و وسایلم و برداشتم و رفتم داخل حموم.
بعد از درآوردن لباسام و رفتن زیر دوش ، آب رو باز کردم و اجازه دادم آب ولرم روي پوستم نقاشي کنه
آب گرم دلشنین مثل یه قلموي پر از رنگ آبی تمام پستي و بلندي هاي بدنمو طي میکرد و شیارهارو با وجودش پر میکرد.
بعد از اونهمه کیك خوردن فقط یه حموم حسابي میتونست سرحالم بیاره
ده دقیقه اي زیر دوش و تو حال و کیف آب ولرم سر کردم و بعد از اون سر شستن سرو بدنم رفتم
من عاشق کاکائو ام پس میتونم یه شامپوي کاکائویي هم داشته باشم درسته؟
شامپورو به سرم زدم و سریع زیر آب رفتم تا بشورمش چون پسر خالم بهم گفته بود موقعي که سرتومیشوري ارواح دارن نگاهت میکنن و این خرافه پرستي هنوزم تو ذهن من جاي خودشو حفظ کرده.
بعد از یه شستوشوي سریع حولمو برداشتم و بیرون از حموم رفتم
آو راستي من یه گربه دارم که اسمش بلفیه
بلفي هنوز خواب بود و تعجب آور بود که تخت منو بهم نریخته
سراغ کمدم و لباسايي که آماده کرده بودمو برداشتم دامن کوتاه کتوني قهوه اي کفشاي اسپورت مشکي و یه لباس آستین بلند قهوه اي سوخته
ست جالبي میشد
ادکلن تلخ قهوه همیشه با این ست استایل عالي درمیومد
رژ کمرنگي زدم و با یه خط چشم همراهش کردم
تصمیم گرفتم موهامو باز بزارم
بعد از آماده شدن کوله و گوشیمو برداشتم و پیش مامانم رفتم
توي آشپزخونه بود و بوي نون تست تازه و آب پرتغال توي خونه پیچیده بود
-صبح بخیر مامان
+صبح بخیر تاي تموم کیکاي شکلاتي رو تو خوردي ؟ اوه من اونو واسه ي همسایه درست کرده بودم
- معذرت میخوام مام ولي من خیلي گشنم بودو من مهمتر از همسایم
قلپي از آب پرتغال روي میز خوردم و یه توت فرنگي از توي ظرف برداشتم
+ تايلین شکموي من دیرت نشه
- نه مامان من هنوز وقت دارم خودت منو میرسوني دیگه ؟
سوال کردم و منتظر جوابش موندم
تا وقتي اوکيو گرفتم و منتظر آماده شدنش شدم
+ میتونیم بریم تاي
به سمت در رفتم و با شوق وصف نشدني مثل بچه هاي کوچیكي که تازه آب نبات قرمزشونو بهشون دادن راه میرفتم
سوار ماشین شدم و براي تولید انرژي بیشتر یه آهنگ از خفن ترین آهنگاي پلي لیستم انتخاب کردم
+ خیلي خیلي خوشحال بنظر میرسي تاي یادمه وقتي همسنت بودم از دانشگاه فرار میکردم
پوکر بهش نگاه کردم
-ولي دانشگاه یجاي فوق العادست که کليچیز جدید توس هست
این مثل یه خونه ي جدید میمونه
مامانم سري تکون داد و به رانندگي ادامه داد
بعد از چندمین رسیدیم و فهمیدم دانشگاه به خونمون نزدیک و میتونم صبحا تا پیاده دانشگاه برم و از این زیبايي راه لذت ببرم
+خب دیگه بزرگ شدي و دوست ندارم تاکید کنم مواظب خودت باشي. ولي مواظب خودت باش دیوونه من باشه!؟
دهنمو کج کردم و به اسمون نگاه کردم و شونه هامو بالا انداختم
-باشه مام ولي خودت میدوني که
سرمو بوسید و سوار ماشین شد و رفت .
اونجا واقعا بزرگ بود
خیلي بزرگ از طرف دیگه صندلي و میزايي کنار جاهاي خلوتي داشت که میتونستم کتابمو اونجاها بنویسم
اولین کلاس امروز فیزیکه و امیدوارم بتونم دوستاي جدید پیدا کنم
وارد کلاس شدم و با جمع عظیمي از تینیجراي پانك و گرانج مواجه شدم که باعث شد از تیپ خودم حالم بهم بخوره .
روي یکي از صندلياي ردیف آخر نشستم
و ازونجايي که کسي بقلم نبود کیفمو روي صندلي خالي گذاشتم
مشغول نوشتن ادامه کتابم بودم که سایه کسي رو بالاي سرم احساس کردم
اولش راستش به خودم لرزیدم چون سایش واقعا سرد و بی روح روم افتاده بود
سرمو بالا بردم و با یه دختر با موهاي مشکي بلند و پوست سبزه و چشماي آبي برخوردم
اون واقعا جذاب بود ، خیلي جذاب
+ امم سلام میخواستم بپرسم که چیزه.. میتونم اینجا بشینم؟ یعني مشکلي نیست که کنارت بشینم؟
لبخند پررنگي زدم و بهش نگاه کردم
- نه لاو البته که میتوني بشینی
لبخندش پر رنگ تر شد و حس خیلي خوبي بهم داد.
دستشو دراز کرد
+ راستي من لیانام اسم تو چیه؟
لپاش قرمز شده بود و جذابترش کرده بود
-خوشبختم من تایلینم ولي میتوني تاي صدام کني
لبخند دندون نمایي زدم
استاد بعد از چند دقیقه وارد کلاس شد و بعد از معرفي خودش روي صندلي نشست و خواست که مبحثي رو باز کنه
اما قبل از اون در به طور فجیهي باز شد و یه پسر با موهاي بلوند و چشماي عسلي و قد بلند داخل کلاس اومد
-آقاي بیبر واسه این تاخیرتون چه توضیحي دارید؟
سرشو پایین انداخت
+من متاسفم ماشین توي راه خراب شد و نتونستم به موقع برسم
اجازه ي نشستن رو گرفت و چشماي خیره به خودشو با نگاه هاي ملایم برگردوند
-اون کیه ؟
با صداي ملایم از لیانا پرسیدم
+اون جاستین بیبره ، معروف ترین و همچنین جذابترین پسر دانشگاه اونو همه میشناسن
-آو پس اون آدم مهمیه
سرشو تکون داد .
تموم کلاس با دقت به حرفاي استاد گوش میدادم و بدون توجه به نگاه هاي سنگیني که از ردیف روبرو منشا میگرفت ادامه دادم
کلاس تموم شد و فكرکردم بتونم توي سایه ي درخت بیرون کتابمو ادامه بدم.----------------
هايگایز
اینم چپتر جدید 💜💞
جاستین مث علي توغنچه هاي تخمي وارد شد😂😂
ببخشید زخمي*
تایلین ایلوله😂😂
خلاصه که جاستین پسري با شورت قرمز وارد میشود.
حمایت کنید خیابونیا😂💜
YOU ARE READING
Don't breathe
Teen Fiction•ستاره ي تازه متولد شده در مقابل سیاهي بي پایان آسمان• افسانه ها نمیمیرن اونا با زمان جرئت وحقیقت بازي میکنن خدا یه عاشقه' یه عاشق هنرمند ''