پارت ۲

202 14 0
                                    


نمیدونستم چیکار باید بکنم از طرفی می ترسیدم تنها برم و بلایی سرم بیاد و از طرفی هم نمیخواستم آریا توی دردسر بیوفته ولی خب تهدیدش جدی بود حس میکردم هر کسی که هست باید بیشتر از اون چیزی که فکر می کردم  بهم نزدیک باشه چون تک تک اطلاعات شخصیم رو داشت و هر باری که شمارم رو عوض میکردم بازم پیدام می کرد سعی کردم لرزش بدنمو کنترل کنم و بعد سری به علامت تایید تکون دادم آریا کیفشو از روی میز برداشت و لب زد :
_ بزن بریم
...
تقریبا 45 دقیقه بود که توی راه بودیم و آریا خیلی وقت بود که سردرگم اسم خیابون هارو با ادرس توی گوشیم مطابقت می داد فقط یک ربع وقت داشتیم و این باعث میشد ترس تمام تنمو بلرزونه دلیل ترسمو نمیدونستم اما حس می کردم قرار نیست امروز روز خوبی باشه توی فکر بودم آریا با صدای بلند گفت :
_ خودشه همینجاست
نگاهی به اطرافم کردم خیلی خلوت بود حتی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم هر چند متر فقط یه خونه ی نیمه کاره بود و همینطور .. بیش از حد ساکت ، نگاهی به آریا انداختم
+ آ ...آریا اینجا خیلی خلوته
متوجه ترسم شده بود لبخند دلگرم کننده ای تحویلم داد و گفت :
_ نترس من پشت سرتم . اون خونه رو میبینی اونجا ؟
رد دستشو دنبال کردم
+ اره
_ توی آدرس نشونی اون رو نوشته
دیگه بدتر از این نمیشد نفس عمیقی کشیدمو از ماشین پیاده شدم یه لحظه فکری به سرم زد به سرم طرف آریا که حالا اون هم از ماشین پیاده شده بود چرخوندم
_ بهتر نیست پلیس خبر کنیم ؟ اونموقع راحت میتونن بگیرنش
با قاطعیت لب زد :
_ نه ... اگه پلیس خبر کنیم چه جوری میتونیم ثابت کنیم که اون مزاحمت شده از طرفی اون فقط یه مزاحمه که داره تهدیدت میکنه فکر نکنم جرمش انقد زیاد باشه که نتونه بعد چند ماه دوباره به کارش ادامه بده
خب منطقی بود سمت خونه رفتم آریا پشتم وایساده بود خواستم در بزنم اما متوجه باز بودن در شدم نفسمو حبس کردمو درو هل دادم و نگاهی به داخل انداختم یه حیاط کوچیک که کسی داخلش دیده نمیشد یکم جلوتر رفتم
+ هی ... کسی نیس؟
به آریا نگاهی انداختم بهم اشاره کرد برم سمت در اصلی پشت در ایستادم
+ اومدم اینجا که بهت بگم هر چه زودتر این شوخی مسخرتو تموم کنی ولی خب مثل اینکه خیلی دوست داری یه ناشناسه مزاحم بمونی
صدایی نشنیدم سمت آریا برگشتم تا ازش بخوام برگردیم اما با لبخند دلهره آوری که روی صورتش بود  آب دهنمو قورت دادمو لب زدم
+ آ...آریا ...چیزی ش..شده ؟
لبخندشو بلند تر کرد و نزدیکتر اومد
+هی ..دا..داری چی کار می..کنی ؟
به مغزم خون نمیرسید میخواستم جیغ بزنم که با یه حرکت دستشو روی دهنم گذاشتو در پشت سرمو باز کرد و به زور کشوندتم داخل...

چندشاتی عاشقانه ۲Where stories live. Discover now