دستشو گذاشت رو گونم
زین " بئاتریس ... "
" زین نکن برو پیش کیت و براش توضیح بده که چیزی نشده "
زین" بی جلو چشماتو نگاه کن یکم ! من اینجام ! پیش تو ..."
"ادامه نده ..."
زین داد زد ..."چرا ؟"
"چون ....چون بازنده ی این رابطه من میشم . اونی که آخر رو دلش زخمای عمیق میمونه منم ... "
زین" ببین من ... "
"به حرفم گوش کن بذار تا چیزی نشده هر کدوم راه خودمونو بریم و خیال کنیم هر دومون بی تقصیریم! کیو داریم گول میزنیم زین ، خودمونو؟
من کنار تو و خونوادت میشکنم ، میفهمی ؟
پس بهتره دیگه این حرفا رو کش ندیم "
به چشماش نگاه کردم ، مژه هاش زیر اون بارون خیس شده بودن
زین " انتخاب من لعنتی مشخصه . من حتی نفهمیدم چجوری خودمو بهت رسوندم .واسه تو چی ؟ "
خیلی یهویی گفتم "آخه کیه که دلش نخواد پای تو بمونه ؟"
زین " پس به من بگو مشکل چیه ؟"
بعد از روی عصبانیت اون موهای خیسشو داد عقب
"مشکل منم ! نمیبینی ! بالاخره یه روزی میرسه میبینی دیر شده ، به خودت میای میبینی ازم سیر شدی ! از من و حرفای پشت سرم خسته شدی ...
اون روز بالاخره میاد و من از همین الان دلم میلرزه وقتی به این فکر میکنم که به روز بخاطر من حالت خوب نیست ! که ... پشیمونی !"
زين "بهتره بريم يه جاي ديگه حرف بزنيم "
"زين ..."
زين"حرف نباشه " بعد دستمو كشيدو سوار ماشينم كرد
تو راه وايساد يه دست لباس براي من و خودش خريد
چون علاوه بر اينكه فقط تيشرت زين تنم بود كلا بخاطر بارون خيس بوديم
"كجا داريم ميريم ...؟"
زين" الان ميرسيم ..."
بعد جلوي يه هتل خارج شهر وايساد
رفتيم داخل . من عقب تر وايسادم و اون يه اتاق گرفت
بعد دنبالش رفتم طبقه اي اتاق ما بود
"لباستو عوض كن سرما نخوري "
سرمو تكون دادمو رفتم تو حموم عوض كردم
زين رو تخت منتظرم نشسته بود
نشستم كنارش
بي مقدمه پرسيد "چرا ميترسي و فك ميكني پشيمون ميشم ؟"
بهش نگاه كردم
" يه چيزايي هست مه نميدوني زين ... من مامانمو وقتي دوازده سالم بود از دست دادم ...يني راستش اون خودكشي كرد "
بعد به دستام نگاه كردم
"اون ... زن خيلي پاك ، خوب ، ميتونم بگم فوق العاده اي بود ... ولي وقتي بابامو در حال خيانت بهش ديد ...
نتونست طاقت بياره ....
ميدوني نميتونم بگم تو اون موقعيتم بفكر من بود ...وگرنه اينكارو نميكرد ولي خب قبلش يه نامه برام نوشته بود ...
YOU ARE READING
call me B
Fanfictionقسمتي از كتاب : "من خودمو هرزه ميدونم چون گاهي هرزه بودنو ميشه توي اين ديد كه فرد خاصيو تو زندگيت نداري و فرق نميكنه طرف مقابلت كي باشه تو توي اون زمان فقط اونو انتخاب ميكني دنبال يه حس خاص يه ادم خاص يه رابطه ي خاص نميگردي چون نمبخواي خودتو ب...