فقط یک کلمه
یک کلمه بگو
ولی چه فرقی می کند
تو محکوم به فنایی
و ان ها مسئول در قبال وظایف
گاه
غیر انسانی
جوخه اتش به صف شوید
حاج اقا قرائت کن
تمام حکم را بگویم
به نظر نمی یاد برای رفتن به جهنم دیرشان بشود
اینا به خلق ظلم کردن خالق هم دیگه ازشون نمی گذره
کسی نپرسید ایا خلق هم به ان ها ظلم کرده
لطف دادگاه
در کم کردن مجازات اخروی با مجازات دنیوی بوده
و اگه خالق در جسم یک انسان تناسخ می کرد ما را به تیرک عمودی
با طنابی به همین سفتی می بست ؟
حاج اقا نزدیک میشه با سر تاسف
رو به ما میکنه
زبونم چیزی نمیگه
حکمش تیره
اما چشمام داد می زنه
ولی گمون نمی کنم دروس حوزوی فتوای این چشم ها رو صادر کرده باشه
این چشم ها
نه ترس از خدا داره
نه از خلق خدا
فقط یک انسان میدونه یعنی چی
و انسان یعنی فراموشکار
حاج اقا حکم رو قرائت کنین همه اماده ایم
سرباز جوانی با چشم های مشتاق رو به جمعیت سلاحش را باحالتی نپخته در دست گرفته
انگار هیچ وقت اتش یک شعله نبوده
به گمانش بدی ها رو می تونه با یک تیر خلاص کنه
اونم کسی که از گناهکار بودنش سر سوزنم مطمئن نیست
فقط مطلعه
حکم روایت شده از دهن مردم شکم خالی
بوی گرسنگی می دهد
بوی حرص
بوی مصادره یک عمر زحمت بی نتیجه
اعداممان رو به روی جمعیت نیست
ولی در برابر جمعی از جامعه ی عدالت است
یک عالم دینی یک فرمانده و چند سرباز
همه در یک چیز توافق دارند
و آن مرگ ما است
در تیررس مرگ نمردیم
انسانیت و شعور ما مرد
توسط یک توهین
یک
دو
سه
اتش
BẠN ĐANG ĐỌC
نشخوار به شیوه ی یک خام خوار
Ngẫu nhiênهی تو ببین من شروع کردم به خوردن افکارت وحالا به لبات رسیدم با من حرف بزن