وقتی خواستم اماده بشم نگاه خیره ای تو اینه اذیتم می کرد
اون یک بچه ی لوس و حسود با یک اخم مغرور
چیزای زیاد بود که تو چشماش می برید
احساسات نیمه سوخته و روشنی
داشتن فرو می ریختن
می سوزاندن و تلخ و شور
توی نگاه خیره حبس شده بودن
اما من باید می رفتم
بچه ی لوس فقط خودش رو می دید
اون حتی می دونست کلی بچه ی لوس دیگه بیرون دارن اماده میشن
دنیا ی اون بیرون بی رحمه
اما درون بدتره
این رو از یک بچه ی لوس قبول کن
DU LIEST GERADE
نشخوار به شیوه ی یک خام خوار
Sonstigesهی تو ببین من شروع کردم به خوردن افکارت وحالا به لبات رسیدم با من حرف بزن