🌈Part 02

2.7K 211 260
                                    

د.ا.د تهیونگ

 (رییییییییییییینگ (صدایه زنگه مثلا              

 "بالاخره"    

 دستامو کش آوردم و می خواستم منم مثه همه برم.بعد از اینکه همه ی وسایلمو تو کیفم گزاشتم ، معلم با خنده صدام زد "آقای کیم فک کنم یادت رفته امروز نظافت کردن نوبت توئه

*داری سر به سرم میزاری...*

" آ..آره.. درسته ببخشید. یادم رفت"  

"مشکلی نیست آقای کیم  ... اگه کاری داشتی من تو اتاق دفترم "

"بله خانوم"

 با این حرف منو تو کلاس تنها گزاشت " فاک بهش.. این خیلی مزخرفه"  سرمو با یه حالت بدی خاروندم چون واقعا کدوم احمقی می خواد تو این جهنم که اسمشو گزاشتن مدرسه بمونه.

ناله ای کردم و کیفمو گزاشتم روی میز بچه ها و عینکمو درآوردم قبل از اینکه بخوام برم از تو قفسه وسایل تمیزکاری رو بردارم و اتاقو تمیز کنم.

مشغول تمیز کاری بودم که در باز شد ولی توجهی نکردم احتمالا یکی از بچه ها گوشیشو جا گزاشته بوده "عه مثه اینکه چهارچشمکی مشغول تمیزکاریه امروز

*چشمامو چرخوندمو مشغول کارم شدم *قراره تو اونی باشی که چهارتا چشم داره فقط دستم بهت برسه

 هی خرخون شنیدی چی گفتم؟" "عاره. کامل و واضح شنیدم چی گفتی نمی خواد تکرار کنی" شنیدم دندوناشو رو هم سابید و باعث شد یه پوزخند کوچولو بزنم و  تخته رو تمیز کنم . وقتی به خودم اومدم که پشتم کوبیده شد به دیوار پشت سرم و دستام کنار سرم بود".

" گوش کن قیافه شُخمی 😐 ... هیچوقت دیگه اینجوری با من حرف نزن... مگه اینکه بخوای یکی دو جای بدنتو قطع کنم"

"بدون هیچ احساسی نگاش کردم .. وقتی قیافه ی عصبیشو دیدم خواستم یکم دیگه اذیتش کنم " اها پس اینطوریه...باشه پس بیا ببینیم که اینکارو میکنی .. جونگکوک

".. چ" 

"می دونستم نمیتونه اینکارو بکنه. همش حرفه.. حتی شک دارم بتونه یه مگسم بکشه " میدونستم نمیتونی اینکارو بکنی

جاهامونو عوض کردم .. حالا این منم که اونو به دیوار چسبونده. هر دوتا دستاشو بالای سرش گرفتم  و با اون یکی دستم بدنشو گرفتم.

یه پوزخند کوچیک زدم در حدی که بتونه ببینه , و با شستم رو بدنش طرحای دایره ای  میکشیدم " تو فقط حرفی ... شک دارم با این تهدیدت حتی بتونی یه پشه هم بکشی که با همینم تعجب میکنم که چطور جدیت میگیرن وقتی همش یه مشت تهدید تو خالیه"

🌵Enemies With Benefits || Vkook🌵Where stories live. Discover now