د.ا.د تهیونگ
(رییییییییییییینگ (صدایه زنگه مثلا
"بالاخره"
دستامو کش آوردم و می خواستم منم مثه همه برم.بعد از اینکه همه ی وسایلمو تو کیفم گزاشتم ، معلم با خنده صدام زد "آقای کیم فک کنم یادت رفته امروز نظافت کردن نوبت توئه
*داری سر به سرم میزاری...*
" آ..آره.. درسته ببخشید. یادم رفت"
"مشکلی نیست آقای کیم ... اگه کاری داشتی من تو اتاق دفترم "
"بله خانوم"
با این حرف منو تو کلاس تنها گزاشت " فاک بهش.. این خیلی مزخرفه" سرمو با یه حالت بدی خاروندم چون واقعا کدوم احمقی می خواد تو این جهنم که اسمشو گزاشتن مدرسه بمونه.
ناله ای کردم و کیفمو گزاشتم روی میز بچه ها و عینکمو درآوردم قبل از اینکه بخوام برم از تو قفسه وسایل تمیزکاری رو بردارم و اتاقو تمیز کنم.
مشغول تمیز کاری بودم که در باز شد ولی توجهی نکردم احتمالا یکی از بچه ها گوشیشو جا گزاشته بوده "عه مثه اینکه چهارچشمکی مشغول تمیزکاریه امروز
*چشمامو چرخوندمو مشغول کارم شدم *قراره تو اونی باشی که چهارتا چشم داره فقط دستم بهت برسه
هی خرخون شنیدی چی گفتم؟" "عاره. کامل و واضح شنیدم چی گفتی نمی خواد تکرار کنی" شنیدم دندوناشو رو هم سابید و باعث شد یه پوزخند کوچولو بزنم و تخته رو تمیز کنم . وقتی به خودم اومدم که پشتم کوبیده شد به دیوار پشت سرم و دستام کنار سرم بود".
" گوش کن قیافه شُخمی 😐 ... هیچوقت دیگه اینجوری با من حرف نزن... مگه اینکه بخوای یکی دو جای بدنتو قطع کنم"
"بدون هیچ احساسی نگاش کردم .. وقتی قیافه ی عصبیشو دیدم خواستم یکم دیگه اذیتش کنم " اها پس اینطوریه...باشه پس بیا ببینیم که اینکارو میکنی .. جونگکوک
".. چ"
"می دونستم نمیتونه اینکارو بکنه. همش حرفه.. حتی شک دارم بتونه یه مگسم بکشه " میدونستم نمیتونی اینکارو بکنی
جاهامونو عوض کردم .. حالا این منم که اونو به دیوار چسبونده. هر دوتا دستاشو بالای سرش گرفتم و با اون یکی دستم بدنشو گرفتم.
یه پوزخند کوچیک زدم در حدی که بتونه ببینه , و با شستم رو بدنش طرحای دایره ای میکشیدم " تو فقط حرفی ... شک دارم با این تهدیدت حتی بتونی یه پشه هم بکشی که با همینم تعجب میکنم که چطور جدیت میگیرن وقتی همش یه مشت تهدید تو خالیه"
![](https://img.wattpad.com/cover/195161596-288-k436421.jpg)
YOU ARE READING
🌵Enemies With Benefits || Vkook🌵
Fiksi Penggemar"تهیونگ ما دقیقا چیه همیم؟" " رابطه ی ما دشمنیِ با منفعته جونگکوک"