سخن نویسنده:داستان الان پنج ساله بعده و جونگ کوک توی چینه،و اونا از کلمات مختلفی استفاده میکنن مثل گگ و دی دی
(سخن مترجم:کلمهی گگ حالت گاگا تلفظ میشه.یه آی ریز باس بش بدین موقع خوندن و به معنیه برادره در چین.یه چی مثه هیونگ.کسایی که فیلم و سریال چینی دیدن میدونن.)د.ا.د جونگ کوک
*جونگ کوک گگ*
یکی از دانش آموزام صدام زد درحالی که از اون طرف استودیو میدوید.**اوه بله بیک؟چیشده؟**
پرسیدم درحالی که زانو زده بودم*من اینو برای تو کشیدم!*
داد زد درحالی که یه تصویرو دستم میدادبه برگه خیره شدم،با انواع اشکال و رنگ ها پر شده بود.
**این عالیه بیک**
گفتم**بهم توضیحش بده**کاغذو از توی دستام گرفت و بالا نگهش داشت.به اون چیزای مختلف اشاره کرد و همشونو برام توضیح داد.
اوکی برای یه بچهی پنج ساله،اون مطمئنن میتونه برای یه مدتی صحبت کنه.
(منظورش اینه که زیاد حرف زده بچه هه)**پس اون،من و توییم روی یه رنگین کمون؟کجا داریم میریم؟**پرسیدم
*کانادا!گگ،کانادا*
اه کشید**چرا کانادا؟**
پرسیدم*چون من برفو دوس دارم*
خندید**اما دیدی اونجا که همیشه برف نیست که**
گفتم*اما هنوزم یه عالمه هست*
بیک اعتراض کرد**فکر کنم حق باتوعه.خب در هر صورت،میمیت احتمالا داره دنبالت میگرده.**نخودی خندیدم درحالیکه به آرومی از استودیوی رقص کیشش میکردم بیرون.
(معلم رقص شده:) آه جونگ کوکا)بعضی روزا واقعا از اینکه معلم رقص بودنو به عنوان حرفم انتخاب کردم پشیمون میشم و روز دیگه،واقعا ازش لذت میبرم.
روی چوب سفت زمین نشستم و سرمو روی کیفم گذاشتم و یه نفس عمیق کشیدم،خسته بودم.شیش تا کلاس امروز.چهارتاشون برای رسیتال بود.
حس کردم که داره خوابم میبره که شنیدم که تلفنم زنگ میخوره.
بهش جواب دادم بدون اینکه حتی چک کنم کی بود.
**سلام،شما با جئون جونگ کوک تماس گرفتین.**
به آرومی توی تلفن گفتم*سلام جونگ کوک*
چانیول گفت**اوه سلام هیونگ**
گفت**چه خبر؟***بیا خونه.بک و من باید یه چیزیو بهت بگیم.*
بهم گفت**نمیتونی همین الان بهم بگی؟**
ناله کردم*نه.بکهیون میخواد شخصا بهت بگه،پس کونتو جمع کن بیار خونه*چانیول وغوغ کرد
YOU ARE READING
Brothers (Taekook)
Random*به من نگو هیونگ،من برادرت نیستم* **پس چی باید صدات کنم؟** *ددی*