د.ا.د تهیونگ
دیدم که پسر جوون زیرم دستپاچه و صورتی شد.
پوزخندی زدمو به سمت بیرون اتاقش رفتم.به سمت طبقهی دوم رفتم،به سمت اون یکی اتاقم.درو باز کردم و به سرعت بستمش،و قفلش کردم.
تیشرتمو در اوردم و شلوارمو از پاهام کشیدم بیرون،بعدش خودمو روی تخت پرت کردم،دیگه داشت خوابم میبرد تا اینکه ضربهی محکمی به در خورد.
*تهیونگی!*
یه صدای ازاردهنده گفت*درو باز کن*"بکهیون،حوصله ندارم"
غرغر کردم"میتونی بری توی اینهمه اتاقای مهمون بخوابی"*ولی تهیونگی~*
ناله کرداز درون اه کشیدم در حالی که به سمت در میرفتم و قفلشو باز میکردم.بکهیون به سمت در هجوم آورد و منو توی بغلش غرق کرد.
"تخت خواب.الان"
خمیازه کشیدمپاهامو به سمت تخت بردم و خودمو پرت کردم روش.بعدش بکهیون کنارم خزید.
*ته*
جیغ کشیددر جوابش هومی کردم
*تو هنوزم دوسم داری؟*
پرسیدفقط ناله کردم
*من نمیدونم این معنیش چیه تهیونگ*
اه کشید*ولی من باید یه چیزیو بهت بگم*"چی؟"
پرسیدم*من اون کسیم که چانیلو دعوت کردم چون-*
هوف کشیدصبر کردم تا جوابشو بشنوم
*چون اون پسریه که من پشت سرت باهاش قرار میذاشتم*
بهم گفت
(حالا همه بیاین وسط یالا😂😁اووووو یهههههه)"چه خوب"
زمزمه کردم"حالا بگیر بخواب.درو بستی؟"همون موقع حس کردم بهم نزدیکتر شد
*چرا برادر ناتنیت فقط یه تیشرت بلند تنشه؟*
بکهیون پرسید"چی؟"
پرسیدم*اون دم دره*
گفتبلند شدم و جونگ کوکو دیدم که دم درم وایستاده و یه تیشرت بلند سفید تنشه،که فقط باسنشو میپوشونه
بلند شدمو به سمتش رفتم
"چیزی میخوای؟"
پرسیدم**من تنهام**
زیر لب گفت**اتاقمون خیلی ساکته**"مون؟"
با یه پوزخند پرسیدم**خب اره.ما از یه اتاق استفاده میکنیم**
شونهای بالا انداخت"خب پس این تیشرت بلند چیه؟"
پرسیدم**این چیزیه که پوشیدم تا بخوابم**
جونگ کوک جواب داد**یا شایدم فقط شورت**"برو شلوار پات کن"
غرغر کردمبعدش جونگ کوک پوزخند زد و بهم نزدیکتر شد.به آرومی عقب رفتم و رومو برگردوندم و بکهیونو دیدم که غش کرده.
BINABASA MO ANG
Brothers (Taekook)
Random*به من نگو هیونگ،من برادرت نیستم* **پس چی باید صدات کنم؟** *ددی*