십심 (13)

7.1K 1K 253
                                    

د.ا.د تهیونگ

دیدم که پسر جوون زیرم دستپاچه و صورتی شد.
پوزخندی زدمو به سمت بیرون اتاقش رفتم.

به سمت طبقه‌ی دوم رفتم،به سمت اون یکی اتاقم.درو باز کردم و به سرعت بستمش،و قفلش کردم.

تیشرتمو در اوردم و شلوارمو از پاهام کشیدم بیرون،بعدش خودمو روی تخت پرت کردم،دیگه داشت خوابم میبرد تا اینکه ضربه‌ی محکمی به در خورد.

*تهیونگی!*
یه صدای ازاردهنده گفت*درو باز کن*

"بکهیون،حوصله ندارم"
غرغر کردم"میتونی بری توی اینهمه اتاقای مهمون بخوابی"

*ولی تهیونگی~*
ناله کرد

از درون اه کشیدم در حالی که به سمت در میرفتم و قفلشو باز میکردم.بکهیون به سمت در هجوم آورد و منو توی بغلش غرق کرد.

"تخت خواب.الان"
خمیازه کشیدم

پاهامو به سمت تخت بردم و خودمو پرت کردم روش.بعدش بکهیون کنارم خزید.

*ته*
جیغ کشید

در جوابش هومی کردم

*تو هنوزم دوسم داری؟*
پرسید

فقط ناله کردم

*من نمیدونم این معنیش چیه تهیونگ*
اه کشید*ولی من باید یه چیزیو بهت بگم*

"چی؟"
پرسیدم

*من اون کسیم که چانیلو دعوت کردم چون-*
هوف کشید

صبر کردم تا جوابشو بشنوم

*چون اون پسریه که من پشت سرت باهاش قرار میذاشتم*
بهم گفت
(حالا همه بیاین وسط یالا😂😁اووووو یهههههه)

"چه خوب"
زمزمه کردم"حالا بگیر بخواب.درو بستی؟"

همون موقع حس کردم بهم نزدیکتر شد

*چرا برادر ناتنیت فقط یه تیشرت بلند تنشه؟*
بکهیون پرسید

"چی؟"
پرسیدم

*اون دم دره*
گفت

بلند شدم و جونگ کوکو دیدم که دم درم وایستاده و یه تیشرت بلند سفید تنشه،که فقط باسنشو میپوشونه

بلند شدمو به سمتش رفتم

"چیزی میخوای؟"
پرسیدم

**من تنهام**
زیر لب گفت**اتاقمون خیلی ساکته**

"مون؟"
با یه پوزخند پرسیدم

**خب اره.ما از یه اتاق استفاده میکنیم**
شونه‌ای بالا انداخت

"خب پس این تیشرت بلند چیه؟"
پرسیدم

**این چیزیه که پوشیدم تا بخوابم**
جونگ کوک جواب داد**یا شایدم فقط شورت**

"برو شلوار پات کن"
غرغر کردم

بعدش جونگ کوک پوزخند زد و بهم نزدیکتر شد.به آرومی عقب رفتم و رومو برگردوندم و بکهیونو دیدم که غش کرده.

Brothers (Taekook)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon