- نایل امشب میاد دوباره پیشم. هنوزم نمیخوای ببینیش؟
دستاشو پشتش قفل کرده و آروم آروم تکون میخوره. لب پایینش و میکنه تو دهنش و سرش و به چپ و راست تکون میده.
آه میکشم و از رو زانوهام بلند میشم.میرم تو اتاق لباسام و عوض کنم. تو کمد چشمم به پیرهن گلگلی لیموییام میوفته که برای تولدم خریده بود. شب تولد انقدر خورده بود که بالا بیاره و لباسش کثیف شه. اولش کلی گریه کرد و بعدش لخت شد و کادوی منو پوشید. مست بود میخندید و میگفت میخوام بوی بدنمم روش بمونه بعد بهت کادو بدمش.
الان بوی بدنش رفته از روش و من هیچوقت نپوشیدمش. هیچوقت بوش نکردم که بوش نره و هیچوقت از تو کمد درش نیووردم؛ و الان، یکم پشیمونم. باید تا بوش مونده بود بغلش میکردم و شبا میخوابیدم که نصفه شبا از خواب نپرم از ترس نبودنش. باید تا وقتی بوی بدنشو میداد عطرشو تو ریههام میکشیدم که الان یادم نره چه بویی میداد.
سرم درد میگیره و از خودم متنفر میشم که نمیتونم فکر نکنم بهش. که تیکهتیکهی وجودشو گوشهگوشهی خونم گذاشتم که فراموش نکنم رفتنشرو و روزای بودنش رو. چشمام و مییندم و رندوم یه گلگلی دیگه از بین همهی گلگلیام انتخاب میکنم و سریع میپوشمش. این یکی قرمزه، دکمه هاشو از پایین دوتاشو یکی درمیون میبندم و میندازمش رو جین مشکی چسبونم، زیپ بوتامو میبندم و از جلو آینه کش موهامو میندازم تو دستم.تا خود ایستگاه میدوم و وقتی میرسم اتوبوس میخواد حرکت کنه که میپرم توش. صندلیا پر شدن و دستمو به میله میگیرم سعی میکنم نفس بکشم. سینم خسخس میکنه. نفسم بالا نمیاد، و هرچقدر هوا وارد ریههام میشه انگار اکسیژن نداره توش. اشکام رو گونه هام میریزن رو پاهام نمیتونم وایستم. چشمامو میبندم و سعی میکنم به این فکر کنم که سه تا ایستگاه دیگه میرسم به غذا خوری و اونجا تو کمدم اسپریم هست، و سه تا ایستگاه چیزی نیست.
دوتا دست سرد میشینه رو گونم و مجبورم میکنه لبامو باز کنم میگه از دهنم نفس بکشم و تهه حلقم تلخ میشه. یکم که میگذره نفسام عادی میشه و یه جفت چشم نگران جلومه. خجالت میکشم، وسط اتوبوس پهن شدم و به طرز خجالت آوری نمیتونستم نفس بکشم. زیرلب تشکر میکنم و از جام بلند میشم.
-ا...اگه...مشکلی داری... چون دهنی شد... میدونی... فقط بگو چقدر بود...خسارتش.چشماش رو تو حدقه میچرخونه و صداش یکم کلفته.
-برو بابا. خوشحالم. باورم نمیشه امروز یه نفر و از مرگ نجات دادم.میخنده و رو دندونش نگین داره. موهاش بلونده و چشماش آبیه ولی لو نیست. اگه لو بود همیشه تو کیفش اسپریم بود. هیچوقت اینطوری نمیشد. اون اولا دو سه بار خودش بهم تنفس مصنوعی داد و وقتی فهمید جدیه، با کلی قهر و لوس بازی مجبورم کرد برم دکتر و اسپری بخرم.
-کجا پیاده میشی خوشتیپ؟سرم و میندازم پایین خجالت میکشم نگاش کنم و همینطور نگاهای آدمای دیگه که روم قفلن اذیتم میکنه. اتوبوس به یه ایستگاه میرسه و بعضیا پیاده میشن.
-این نه بعدیش.
YOU ARE READING
Sunflower [L.S]
Fanfictionآفتابگردونا هرجا باشن میچرخن سمت خورشید. خورشید زندگیِ من تویی لویی...