°18°

4.8K 957 822
                                    

_ هواپیما داره میاد ...

لیام قاشقو توی هوا چرخوند و بر خندید ... دستاشو توی هوا تکون داد و لیام وقتی که تونست قاشقو توی دهنش بذاره نفس راحتی کشید ... باید کم کم دادن میوه بهش رو شروع میکرد و نگران بود که بدغذاییش دردسر بشه ، ولی حالا که میدید بر راحت غذاشو میخوره خیالش راحت میشد ...

نزدیکای ظهر بود و لیام حتی صبحانه هم نخورده بود ... باید غذای بر رو بهش میداد و بعد یه ناهار حاضری درست میکرد ...

خواست قاشق بعدی رو بهش بده که بر سرشو برگردوند و به تلویزیون خاموش نگاه کرد ، انگار که داشت میگفت تا تلویزیونو روشن نکنی غذا نمیخورم ... لیام آه کشید و کنترل تلویزیون رو برداشت و روشنش کرد ... اخیرا بر بیشتر از دوساعت تلویزیون میدید و این نگرانش میکرد ...

حواس بر به کلی به کارتون درحال پخش توی تلویزیون پرت شد ، لیام هم از فرصت استفاده کرد و خواست ادامه ی غذاش رو بهش بده که بر با دیدن کارتون خندید و بدون اینکه خودش متوجه بشه بشقاب کوچیکش رو از روی میز انداخت ...

لیام چشماشو روی هم فشار داد و برای سومین بار توی روز آه کشید ... آخرش اون بچه پیرش میکرد ...

ظرفو از روی زمین برداشت و اون رو برد تا توی آشپزخونه بذاره ... با یه دستمال روی پارکت رو تمیز کرد و به بر نگاه کرد که کارتون میدید و از هفت دولت آزاد بود ...

به آرومی وارد آشپزخونه شد و ظرف کوچیک زرد رنگ رو شست ... خواست از داخل جعبه چندتا بیسکوییت برداره تا برای بر ببره ، که گوشیش شروع به زنگ خوردن کرد ... هری ؟

گوشیش رو برداشت و جواب داد ...

_ بله ؟

+ سلام پینو ...

هری پرانرژی گفت و لیام تونست صدای صحبت چندنفر رو از پشت تلفن بشنوه ...

_ هی هز ... کجایی ؟

+ پیش لویی ... با چندتا از دوستاش اومدیم باشگاه ...

لیام ابروهاشو بالا انداخت و تایید کرد ... اونطور که مشخص بود لویی فرد خیلی اجتماعی ای بود ...

_ خب ، کاری داشتی ؟

+ بیا بریم مسافرت ...

لیام که از جمله ی ناگهانی هری کمی جاخورده بود گوشی رو توی دستش جابه جا کرد و با نگاه بر رو چک کرد ...

_ مسافرت ؟؟

+ آره ... لویی همه رو دعوت کرده که باهم بریم منچستر ...

هری کمی مکث کرد و پشت تلفن نیشخند زد ...

+ بچه های کافه هم قراره بیان ...

و لیام خوب میدونست که منظور هری از بچه های کافه دقیقا چیه ...

نگاه کوتاهی به بر انداخت و جواب داد ...

°Little Problem° [Z.M] _ By Sara (Completed)Where stories live. Discover now