+وظیفتو انجام دادی؟ حالا برو
نگاه کای خیره ی کیونگسو بود. صورتش کاملا تمیز شده بود.
-نمی تونم. توی قرارداد هم نوشته. تا وقتی طرف قراردادم بمیره باید پیشش بمونم .
بنظر نمی اومد کیونگسو از شنیدن چنین جمله هایی راضی باشه و این وسط نیشخند مرد کم کم داشت رو اعصابش می رفت: به هر حال، فعلا که گیرم افتادی و منم هر وقت دلم بخواد تحریکت می کنم.
+چی!؟
صدای شوک زده و در عین حال ضعیف کیونگسو باعث شد کای با نیشخند پررنگ شده از جاش بلند بشه و مقابل صورت پسرک دراز بکشه: دقیقا منظورم همونی بود که الان اومد تو ذهنت و این چیزی نیست که بتونی ازش فرار کنی .
از اول توی قرارداد نوشته شده بود. تا وقتی بمیری اسباب بازی منی کوچولو.
کیونگسو می خواست اعتراض کنه، اما قبل از اینکه لب هاش از هم باز
بشن، کای انگشتاش رو گرفته بود: امشب بخواب. فردا قراره حسابی بهمون خوش بگذره.
و در حالی که خم میشد و روی لپ نرم کیونگسو بوسه ی کوتاهی به جا میگذاشت، ادامه داد: فردا می بینمت.
بعد از اون، مرد میون انبوهی از دود سیاه رنگ ناپدید شد .
کیونگسو به اطرافش نگاه کرد. کای دیگه اونجا نبود و این احتمالا دلیلی بود که باعث شده بود اون "آه" آروم از بین لب های پسر خارج بشه..
نگاهی به عضوش انداخت و دوباره اون رو داخل شلوارش برگردوند و لبه ی لباسش رو تا روی شکمش پایین کشید تا دیگه چشمش به مارک های سرخ رنگ روی قفسه ی سینش نیوفته .
بعد با غرغر، دوباره به حالت قبل روی تخت برگشت تا شاید بتونه دوباره بخوابه: لعنت بهش..
*****************
کیونگسو همونطور که چشماش رو می مالید روی تخت نیم خیز شد؛ ولی ،شوکه از دیدن مردی که لبه ی تختش نشسته بود و پوزخند ترسناکی روی لب هاش نشونده بود، داد بلندی زد. کیونگسو دلش می خواست قبل از هر حرفی اون اهریمن وقت نشناس رو حسابی کتک بزنه: اینجا چه غلطی می کنی؟
مرد به ناخوناش خیره شد: خونت خالیه و از اونجایی که دیشب خیلی بهم خوش گذشت ،بیشتر می خوام.
کیونگسو خمیازه ی طولانی کشید: به عنم که بازم می خوای. من چیکار کنم؟!
از جاش بلند شد و همونطور که قدم هاش رو روی زمین می کشید سمت در اتاقش رفت تا قفلش رو باز کنه. وقتی به راهروی داخل خونه رسید، با یاداوری دادی که شب قبل سر بکهیون و چانیول زده بود نیشخند محوی زد .
انگار اون دو تا واقعا حرفشو گوش کرده بودن و خونه رو کاملا تمیز کرده بودن.
همونطور که به شب قبل فکر می کرد قدم هاش رو تا آشپزخونه کشید تا برای خودش صبحانه درست کنه .
نگاهش به در باز اتاق بکهیون افتاد .
+راست می گفت خونه خالیه ..
زیر لب خرخر کرد و به نوت زرد رنگی که به در یخچال چسبونده شده بود نزدیک شد.
همونطور که اون رو از در یخچال جدا می کرد شروع به خوندن کرد.
کیونگسو ما امروز میریم کنسرت. برای همین تا دیر وقت نمیایم خونه!
دوست دارم!
پ.ن: ببخشید یادم رفت زودتر بهت بگم!
-بکهیونی
+ خوبه باز..
زیر لب زمزمه کرد و در یخچالو باز کرد تا برای کورن فلکسش پاکت شیر رو
برداره؛ اما به محض اینکه در یخچال دوباره بسته شد، پسر بچاره با دیدن مردی که از فاصله ی کمی بهش نگاه می کرد، سر جاش پرید.
-سلام
کیونگسو در جواب مرد حرفی نزد و قدم هاش رو سمت کابینت کج کرد تا جعبه ی کورن فلکس رو بیرون بکشه.
قبل از اینکه دستی دور شکمش حلقه بشه یه کاسه برداشت. اما کای قرار نبود بیخیال بشه: همونطور که داشتم می گفتم، بنظرم باید هر چه زودتر سراغ اون قسمتی که تو زیر من ناله می کنی و من فقط به فاکت میدم، بریم.
کیونگسو از حرکت ایستاد و قبل از اینکه حرفی بزنه، دست مرد رو از بدنش جدا کرد: گورتو گم کن.
ظرف کورن فلکسش هنوز به میز نرسیده بود که کای آهی از سر کلافگی کشید:
کیونگسو، بیبی، من فکر نمی کنم تو هنوز متوجه شانسی که بهت رو کرده، شده باشی..
کیونگسو مرد رو نادیده گرفت و همون طور که ظرفش رو روی میز میگذاشت ،صندلیش رو عقب کشید و بعد از نشستن یه قاشق پر از صبحانه اشو توی لپاش چپوند.
گوشیشو دراورد و درست قبل از اینکه کای دستش رو روی میز بکوبونه و
باعث بشه زانوهاش از ترس به صفحه ی زیر میز کوبیده بشن، مرورگرو باز کرد.
کای نگاه کلافه اش رو به چشمای درشت شده ی پسر داد: کیونگسو، من شیطان سکسم. برای زنده موندن به سکس نیاز دارم..
کیونگسو طوری که انگار تحت تاثیر قرار نگرفته باشه به مرد خیره شد: خب..
کای انگشتاش رو بین تار های آشفته ی موهاش فرو برد تا اعصابشو کنترل کنه: کیونگسو، من طبق این قرارداد به تو تعلق دارم، ولی به سکس نیاز دارم .
من باید بکنمت. زود باش دیگه!
دوباره کف دستش رو روی میز کوبید، اما کیونگسو دوباره اونو پس زد و دستش رو بی حوصله توی هوا تکون داد: این دیگه مشکل من نیست! اگه راست کردی می تونی بری تو حموم و خودتو از شرش خلاص کنی. امروز کلی کار سرم ریخته.
و در حالی که اخرین دونه های کورن فلکس رو توی دهنش می چپوند، از جاش بلند شد و اون شیطان رو توی حرارتی که وجودش رو می سوزوند، کنار میز تنها گذاشت. کای عصبی شده بود. کمتر کسی شانس دیدن یه شیطان رو داشت و باز هم کمتر کسی پیدا میشد که می تونست پیشنهاد سکس رو از جانب یه شیطان بشنوه. اینکه کیونگسو نمی خواست به این کار راضی بشه ، دلیل بر جا زدن کای نمی شد.
مرد نیشخندی زد و همونطور که پشت سر پسر حرکت می کرد به نقشه ای که کشیده بود تا طرف قراردادش رو توی این دام بندازه، فکر کرد.
کیونگسو به اتاقش برگشت تا لباساش رو از روی زمین جمع کنه. معمولا لباساش رو یکشنبه ها می شست اما از اونجایی که اون روز بکهیون خونه نبود ،نمی خواست این فرصت طلایی رو از دست بده، پس همه ی لباساسش رو جمع کرد و بدون اینکه به وجود کای توجهی داشته باشه سمت ماشین
لباسشویی مشترکشون با بکهیون رفت. لباس ها رو داخل دستگاه انداخت و بعد از ریختن نرم کننده و مایع شوینده، روشنش کرد.
تمام این مدت به قدری مشغول کاراش بود که متوجه سایه ی لرزون مردی که پشتش حرکت می کرد نشد و وقتی خواست سر جاش بچرخه، بازو هایی که دوباره از پشت بغلش کردن باعث شدن توجهش دوباره به اون مرد جلب بشه.
با حلقه شدن دستای کای دور شکم کیونگسو، پسر ریز جثه آهی کشید: نمی خوای کوتاه بیای، نه؟
کای صورتش رو تو گردن پسر میون دستاش فرو برد و نوک بینیش رو روی مارکی که شب قبل به جا گذاشته بود کشید: نه.. حداقل، نه تا وقتی که دیکم مثل سنگ سفته.
کیونگسو جوابی نداد. چیزی نداشت که بگه. هونطور که مرد اون رو تو بغلش نگه داشته بود، به سمت سالن پذیرایی رفت؛ اما وقتی خواست به اتاقش برگرده از پشت کشیده شد.
کیونگسو تکونی به بدنش داد: بذار برم!
-نمیشه
کای لبخندی زد و پسر توی بغلش رو تا روی مبل کشوند و بدون اینکه قفل بازوهاش رو از دور بدن کیونگسو باز کنه، روی مبل نشست و اون پسر رو نشوند روی پاهاش.
صورتش توی گردن کیونگسو فرو رفته بود و گلوش رو به آرومی می بوسید .
کیونگسو شونه های مرد رو گرفت و سعی کرد خودش رو از اون بند آزاد کنه اما این کار تا وقتی که مارک شدن گردنش رو حس می کرد، زیادی سخت بود.ناله های آه مانندی از بین لب هاش خارج می شد و بین بازو های اهریمن تکون می خورد .
می تونست عضو سختی که زیر باسنش لحظه به لحظه سفت تر می شد رو حس کنه.
+ کای! همین الان تمومش کن!
اما انگار کای چیزی نمیشنید. دستش به آرومی سمت شلواری که پاهای
کیونگسو رو پوشونده بود حرکت کرد و با کف دستش مالش آرومی به عضو پسر روی پاهاش داد.
کیونگسو نمی خواست ناله کنه اما بدن لعنت شده اش مدام و بی اختیار واکنش نشون می داد.
کای با شنیدن صدای پسر نیشخند زد: تو هم همین الان می خوایش مگه نه؟
کیونگسو چشماش رو محکم بست و سرش رو به زور به اطراف حرکت داد: نه ، تمومش کن.
کف دست کای با قدرت بیشتری روی کلاهک عضو پسر فشار آورد تا جایی که خیس شدنش رو حس کرد.
کیونگسو بزاقش رو قورت داد و همون لحظه با حس دست کای که از زیر لباسش روی بدنش کشیده میشد تو بغل مرد لرزید.
کای سر سینه ی پسر رو بین انگشتاش گرفته بود و اون رو به آرومی فشار میداد و نیشگون های ریزی ازش می گرفت.
+ب..بسه کای
کیونگسو نفس زنان، زیر لب نالید. بازوهاش بی حس بودن و حس لذت تمام وجودشو احاطه کرده بود. کای بیشتر از قبل پیش روی کرده بود و حالا با مالیدن عضو سخت شدش بین لپ های باسن کیونگسو باعث میشد پسر
روی پاهاش حد غیر قابل وصفی از لذت رو تجربه کنه و ناله هاش رو بلند تر از هر موقعی آزاد کنه.
انگار دیگه نمی تونست مقاومت کنه: ک..کای .. بیشتر..
کای همونطور که پسر خواسته بود به کارش ادامه داد .همزمان که پوست گردنش رو می مکید، عضوش رو با فشار بیشتری به لگن کیونگسو مالید.
کیونگسو حس می کرد نزدیکه.
دیگه نمی تونست خودشو کنترل کنه. زانوهاش خم شده بودن و چند ثانیه ی دیگه نیاز بود تا خالی بشه؛ اما درست قبل از اینکه بتونه پریکامش رو آزاد کنه کای دستاش رو گرفت و حرکاتش رو متوقف کرد.
پسر رو با ملایمت از روی پای خودش پایین کشوند و به لرزشی که بدن کیونگسو دچارش شده بود توجه نکرد.
+ چ..چیکار می کنی؟!
کیونگسو در حالی که گیج شده بود سوال پرسید و به کای که بدنش رو می کشید تا خستگیش رفع بشه نگاه کرد. اون مرد انقدر جرئت پیدا کرده بود که وقتی تا بیشترین حد ممکن تحریکش کرده و دیکش در حد سنگ سفت شده به حال خودش رهاش کنه؟
با عصبانیت از جاش بلند شد. از اولش هم کای فقط یه مزاحم بود که باعث میشد کیونگسو کل کاراش رو عقب بندازه و از همشون جا بمونه.
همونطور که پاهاش رو روی زمین می کوبید -با وجود عضوی که تا بیشترین حد تحریک شده بود- از مرد رو برگردوند و سمت اتاقش رفت.
در اتاقش رو باز کرد و بی وقفه سمت کمدش رفت تا لباساش رو عوض کنه.
یادش رفته بود در رو پشت سرش ببنده.
کای با شیطنت سرش رو از لای در رد کرد و به کیونگسویی که لباسش رو در می آورد خیره شد.
پسر با حرکاتی عصبی شلوار و شورتش رو همزمان از پاهاش بیرون کشید و توی کمدش خم شد تا لباس جدیدی برداره.
به هر حال اون قبلیا فعلا قابل استفاده نبودن.
کای نیشخند زد و به آرومی به پسرک نزدیک شد و حضورش رو با گذاشتن کف دستاش روی لپ های لخت باسن کیونگسو اعلام کرد.
کیونگسو سرش رو به سرعت چرخوند و نگاه غضبناکی تحویل مرد داد: از جلوی چشمام گم شو!
YOU ARE READING
A deal written in blood
Short Storyکیونگسو کیه؟ یه پسر معمولی که عاشق آرامشه؛ چیزی که همخونه اش بکهیون -با اصرار کردنش برای اجرای یه طلسم قدیمی- ازش گرفته .. این مینی فیک درواقع یه وانشات [ترجمه ایه] به ترجمه ی خودم با موضوع متفاوت و فول اسمات ! پس اگه با این ژانر مشکل دارین پیشنه...