p.5 [end]

896 144 15
                                    

کای نیشخند زد و به آرومی به پسرک نزدیک شد و حضورش رو با گذاشتن  کف دستاش روی لپ های لخت باسن کیونگسو اعلام کرد.
کیونگسو سرش رو به سرعت چرخوند و نگاه غضبناکی تحویل مرد داد: از جلوی  چشمام گم شو!
کای حرفی نزد و بدون اینکه کوچیک ترین توجهی به پسر عصبی بکنه، لپ های نرم باسن لختش رو میون قالب دستای خودش جا داد و بعد به آرومی میون  انگشتاش فشارشون داد: کون قشنگی داری بیبی..
چشمای پسرک با شنیدن همچین جمله ای تو حدقه چرخیدن اما دست های مرد از پشت، مانع از حرکت کردن کیونگسو شدن. پسر با کلافگی سر جاش ایستاد، ولی وقتی نفس های داغ مرد رو روی کمرش حس کرد، به شدت
لرزید. حتی نمی خواست در مورد فکری که تو سر کای میگذشت حدس بزنه ، ولی چند ثانیه بعد با حالت بدی سر جاش پرید.
مرد لپ های باسنش رو از هم دور کرده بود و نفس سردش رو روی حفره ی نبض دار پسر رو به روش فوت می کرد. کیونگسو می لرزید اما نمی خواست از خودش ضعف نشون بده، پس چیزی نگفت. نیشخند کای با دیدن این حجم از استقامت رو لباش نشست. اون پسر درست وقتی که باید  خودش رو تسلیم می کرد، لج کرده بود..
-کیونگسو..
جوابی نبود.
-کیونگسو؟ می خوایش یا نه؟
کای از پشت به بخش مشخصی از چهره ی پسر نگاه کرد. حرکتی دیده نمی شد .
بدون اینکه قالب دستاش رو از اون نرمی های هوس انگیز جدا کنه، دوباره  سر جاش ایستاد و از پشت به نیم رخ پسر خیره شد.
پلک های کیونگسو جوری به هم فشار می آوردن که چروک های اطراف  چشماش رو چند برابر کرده بودن .
کای سیلی آرومی به پوست لخت باسن پسر زد و باعث شد کیونگسو ، همزمان با پخش شدن صدای بلند سیلی، سر جاش بپره.
+ک-کای.. داری چه گوهی می خوری؟
-کیونگسو، سری قبل هم بهت گفتم. من به سکس احتیاج دارم. بدنت الان  حسابی داغ کرده، می تونم حسش کنم. پس فقط باید بذاری کارمو بکنم.
کیونگسو سرشو عصبی به اطراف تکون داد: لعنت به خودت و اون مزخرفاتی  که به هم می بافی.
-بیبی، کوتاه بیا. زود تمومش می کنم... یا اینکه اگه بخوای می تونم آروم و  خشن انجامش بدم.
+نه، فقط تمومش کن. اصلا دلم نمیخواد. برو اون طرف.
کای، سرش رو از روی شونه ی پسر رد کرد و با لحن خاصی کنار صورتش  زمزمه کرد: بخاطر باکره بودنته؟
گوش های معصوم کیونگسو با شنیدن جملات مرد با هاله ی سرخ رنگی از
شرم پوشیده شدن. کای از همه چیز خبر داشت اما باز هم کیونگسو حاضر نبود  کوتاه بیاد: نه، بخاطر .. بخاطر اینه که نمیخوام. پ-پس برو اونور!
-کیونگسو.. وقتی با یه متخصص سکس طرفی، لازم نیست نگران این موضوع  باشی. من می تونم کاری کنم تا این خجالت کوچولوت از بین بره.
زود باش دیگه خوش میگذره!
کیونگسو هموطور که لای پلکاش رو باز می کرد و به نیم رخ کای نگاه می کرد ، غر زد: به کی خوش میگذره؟ من؟ یا شیطانی که فقط دنبال بدنمه؟
نگاه کای دلخور شد: کیونگسو، کیونگسو من برای هردوتامون اینجام. قول میدم به هر دوتامون خوش بگذره، حالا دیگه منتظرم نذار باشه؟ قول میدم بهت  صدمه نزنم، این توی قرارداد هم نوشته شده.
کیونسو قبل از اینکه بتونه کای رو هل بده برای چند ثانیه به مِنِ و مِِن افتاد:
گفتم نه، نمیخوام باهات خوش بگذرونم. گمشو عقب!
کای نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و شونه هاش رو منقبض کرد: نمی  خواستم کار به اینجا بکشه. ولی دیگه راهی برام نذاشتی.
با تموم شدن جمله های مرد، دست هاش با نور قرمز رنگی درخشیدن و بعد حجمی از دودی به سرخی خون فضای اطرافشون رو پر کرد.
با پخش شدن اون گاز سرخ رنگ داخل اتاق، کیونگسو به عقب قدم برداشت و با دستاش راه تنفسش رو پوشوند و از زیر حفاظ دستاش داد زد: داری چیکار  می کنی؟!
-فقط یه راه برام گذاشتی ولی این دفعه دیگه کار می کنه.
دود با هوای اتاق مخلوط شده بود و هر لحظه به حجمش اضافه می شد. اما به محض اینکه ریه های پسر از سر ناچاری هوا رو داخل خودشون کشیدن، دیگه  اثر چندانی از اون هاله ی سرخ داخل اتاق باقی نموند.
بدن کیونگسو به طرز مسخره ای شروع به واکنش نشون دادن کرد.
تمام نقاط تنش تو یک لحظه به شدت حساس شدن. نفساش سنگین شدن و  لباسش مثل یه تیکه بافت ضخیم باعث شد به شدت گرمش بشه .
کای سری تکون داد: می بینی؟ اگه از همون اول موافقت می کردی الان به  جای اینکارا، جفتمون داشتیم لذت می بردیم.
همینجا تنهات میذارم تا وقتی که... هوف .. به خودت بیای.
توی سالت پذیرایی میشینم، اگه خواستی بیا پیشم.
کیونگسو پاهاش رو حس نمی کرد و تو یک لحظه خودش رو درحالی که روی زمین سفت و چوبی افتاده بود پیدا کرد. بدنش کاملا داغ بود و همه ی وجودش به لرزه افتاده بود. نگاهش روی کیم کایی که اتاق رو ترک می کرد کشیده شد. سعی کرد قطره های عرق رو از روی صورتش پاک کنه اما به محض اینکه انگشتاش روی پوست صورتش کشیده شدن، بین پاهاش چیز خاصی رو حس کرد. کشاله ی رون های داغش به هم کشیده شدن و همین باعث شد کیونگسو ناله اش رو با صدای بلندی توی فضای خالی اتاق آزاد  کنه.
حس می کرد فاصله ای تا ارضا شدن نداره و این در حالی بود که هنوز به  کمک زیادی نیاز داشت تا بتونه کامش رو آزاد کنه.
نمی خواست اینجوری باشه اما مطمئن بود میل زیادی برای به فاک رفتن  داره... هارد و خشن.
همونطور که روی زمین افتاده بود اسم کای رو زیر لب زمزمه کرد. در جواب ، صدایی به گوشاش نرسید. پس دوباره کارش رو تکرار کرد، کمی بلند تر از قبل.
زیر لب غر زد و وقتی بازم چیزی نشنید، با همه ی وجودش اسم اهریمن رو بلند ناله کرد. نگاهش روی مردی که دوباره به سمت اتاق می اومد کشیده  شد.
نگاه کای جدی بود. خیره و نا مفهوم.
احساس رضایت وجود کیونگسو رو پر کرد و اینبار با اشتیاق بیشتری اسم مرد رو ناله کرد.
-فکر کنم به اندازه ی کافی صبر کردی.
کای با نیشخندی که تازه لب هاش رو پوشونده بود، زمزمه کرد و خم شد تا
بدن پسرک رو از روی زمین بلند کنه و بین بازوهاش بکشه و همین کافی بود  تا کیونگسو احساس کنه قلبش در حال فرو ریختنه .
-این دفعه قراره بهتر حسش کنیم. درست به محض اینکه کارم باهات تموم  بشه.
کیونگسو، بی حرف و بدون اینکه توی آغوش کای تکون بخوره چشماش رو  بست .
کای پسرک توی بغلش رو به سمت سالن پذیرایی برد و نگاهش رو روی
کاناپه چرخوند. بعد از چند ثانیه، درحالی که سرش رو تکون میداد، این بار به میز  قهوه خوری وسط سالن نگاه کرد؛ ولی اونم خوب نبود.
نگاهش رو به آشپرخونه منتقل کرد. شاید باید اپن آشپزخونه رو انتخاب می  کرد؟ ولی نه...
بعد حواسش به صدایی که گوشاش رو پر کرده بودن جمع شد. چرخش لباس ها  توی محفظه ی ماشین لباس شویی...
همونطور که پسر داغِ توی بغلش رو حمل می کرد، نیشخند موذیانه ای زد به سمت اتاقی که اون دستگاه پر سرو صدا داخلش بود، حرکت کرد. اتاق کوچیکی  که فقط می تونست فضای مورد نیاز برای همون دستگاه رو فراهم کنه.
کای کیونگسو رو روی ماشین لباس شویی نشوند. حرکات ویبره مانند دستگاه  باعث می شدن ناله های پسرک به طور یکنواختی آزاد بشن.
دست های مرد بلافاصله لا به لای موهای پسر فرو رفتن و تا خط فک  محوش کشیده شدن، تا لرزش تحریک آمیز بدن کیونگسو رو احساس کنن.
لب های درشت کای به آرومی روی لب های پسرک کشیده شدن و بوسه  های نرمی رو روشون به جا گذاشتن.
کیونگسو میون ناله اش، بازوهای لختش رو دور گردن مرد حلقه کرده بود و حالا  به صورت کای نگاه می کرد: کای، من ب-بیشتر میخوام.
-بهت میدمش بیبی. یکم آروم باش.
کای، همونطور که لب هاشون رو بین هم قفل می کرد زمزمه کرد.
کیونگسو نمی تونست راحت نفس بکشه و بخاطر همین لب هاش رو کمی از هم فاصله داده بود و همین باعث شد زبون کای به آرومی داخل حفره ی  دهنش سر بخوره.
پسر ریز جثه با حس زبون مرد که روی ردیف دندوناش کشیده می شد و مزه ی دهنش رو می چشید، ناله ی آرومی سر داد .
انگشتای کای از بدن پسر پایین خزیدن و لبه ی تیشرت نازکی که تنش رو پوشونده بود رو گرفتن و بدون اینکه نیاز باشه زوری اعمال کنن، اون تیکه لباس رو از تن پسرکی که تازه داشت خنکی هوا رو روی پوستش احساس می کرد، دراوردن. بعد از ظاهر شدن پوست برهنه ی کیونگسو، نگاه کای روی  مارک هایی که از شب قبل به جا مونده بودن، نشست .
-بیا باهم..
کای قبل از اینکه چیز زیادی از جمله اش رو به زبون بیاره، با درآوردن تاپ جذبی که تنش بود، عضله های شکمش رو به نمایش گذاشت و باعث شد دست های بی قرار و لرزون کیونگسو برای لمس کردن اونا به سمت بدن مرد حرکت کنن و میون این عجله، کای به راحتی تونست شلوارش رو تا مچ  پاهاش پایین بکشه.
-بیا با هم باکرگیت رو از بین ببریم و کاری کنیم که آخر سر فقط اسم من رو  زبونت باشه، کیونگسو.
کای همونطور که لب هاشون رو دوباره به هم وصل می کرد، زمزمه کرد و اون پسر رو وادار کرد تا میون غرغرهای گله مندش، با مکیدن لب پایین  اهریمن آروم بگیره.
دست های کای به آرومی روی بدن کیونگسو می خزیدن و پوست برهنه اش رو لمس می کردن تا بالاخره به باسن نرم و سفید پسر رسیدن و قبل از اینکه برای بالا بردن یکی از پاهاش اقدام کنن، فشار ملایمی به اون تیکه  گوشت نرم وارد کردن.
کیونگسو به قدری میون بوسه اش با مرد غرق شده بود که با مالیده شدن حفره  ی مقعدش شوک زده به خودش اومد.
حس عمیق خواستن به قدری تو وجودش زیاد بود که باعث شد میون بوسه  هایی که نمی خواست ازشون جدا بشه، زیر لب حرف بزنه: کای... بیشتر...
کای قبل از اینکه انگشتش رو از بین لب های درشت پسرک رد کنه، لب  هاشون رو از هم جدا کرد: کم کم حسش بهتر هم میشه.
و بدون کلمه ی اضافه ای سرش رو روی شونه ی کیونگسو خم کرد تا پوست لذیذ گردنش رو بمکه و انگشتش رو راحت تر از قبل دور سوراخ داغ پسرک بچرخونه و کیونگسو بی اخیار سرش رو به عقب خم کرد تا فضای بیشتری به مرد بده؛ اما با فشار آوردن انگشتای کای روی حفره ی تنگش نتونست ناله اش  رو خفه نگه داره.
توی خماری محض انگشتاش رو به صورت کای رسونده بود و تار موهایی که چشم های مرد رو پوشونده بودن رو کنار می زد. وقتی با اون نگاه بیحال به  کای خیره می شد، هر لحظه بیشتر از قبل احساس سبکی می کرد.
چشم های سرخ کای روی حفره ی کیونگسو که با فشار یه انگشت به آرومی خودش رو باز می کرد متمرکز شده بودن و ناله ی کیونگسو با هر ذره ای که انگشت مرد بیشتر از قبل داخلش کشیده می شد، بلند تر از قبل به گوش می رسید. همزمان با پر شدن حفره اش ،گردن کشیده بود و دوباره لب های مرد رو می بوسید و همونطور که انگشتاش رو تا گونه های کای سر می داد ،زمزمه  می کرد: کای، کای... تمومش نکن .. خواهش می کنم.
لحظه ای که لبخند کای با شنیدن اون جمله ها روی لبش شکل گرفت، نگاهش  روی صورت کیونگسو کشیده شد.
-خواهش می کنم..چی؟
انگشتش رو بیرون کشید و بدون اینکه نگاهش رو از روی صورت پسر برداره ، مشغول لمس کردن عضو خودش شد.
کیونگسو سعی کرد رو غرورش چشم ببنده : خ-خواهش می کنم .. منو ب-بکن
کای با شنیدن جمله ی مطیعانه به آرومی سر تکون داد و سر عضوش رو روی  ورودی پسر تنظیم کرد .
کیونگسو با حس کلاهک عضو کای روی حفره ی نبض دارش، به خودش لرزید  و پلک هاش رو روی هم انداخت تا بهتر بتونه بهتر حسش کنه.
دیک کای به کمک لرزش هایی که دستگاه زیر کیونگسو ایجاد می کرد، داخل حفره ی پسر وارد شد و باعث شد کیونگسو با فکر اینکه هر لحظه ممکنه به دو نیم پاره  بشه، از شدت فشار به شونه های مرد چنگ بزنه.
+ درد می کنه...
-هیشش ... بذار کارمو بکنم
کای همونطور که به آرومی عضوش رو وارد بدن پسر می کرد، زمزمه کرد.
کیونگسو هنوز آماده نبود ولی کای دیگه نمی تونست التماساش رو تحمل کنه.
لگنش رو با حرکات آرومی عقب و جلو می برد و باعث میشد کیونگسو از
شدت درد سرش رو به عقب پرت کنه و بی اراده، گردنش رو در اختیار مرد  بذاره.
رون پاهای کیونگسو میون انگشت های مرد فشرده شده بودن و توی هوا از  هم باز شده بودن.
کای میون حرکات ملایمش پسرک رو بیشتر به عقب هل داد تا لرزش دستگاهی که زیر بدنش بود رو بیشتر حس کنه و هم زمان ضربه هاش رو  عمیق تر کرد.
کیونگسو حس می کرد فشار زیادی روی شکمشه. نزدیک بود ولی لبه های  ماشین لباس شویی رو گرفته بود تا بتونه خودش رو کنترل کنه.
ضربات کای به مرور زمان قوی تر و عمیق تر شده بودن و حالا با هر بار که اون مرد داخل بدن کیونگسو می کوبید، صدای برخورد بدن هاشون داخل اتاق  می پیچید.
کیونگسو هر لحظه بیشتر از قبل توی لذت فرو می رفت و حس می کرد  عضوش با ترشح شدن پریکامش، کم کم چسبناک میشه.
انگشت های بی اختیارش برای رسیدن به عضوش، از لبه ی دستگاه جدا شده  بودن ولی مرد مقابلش خیلی زود دستاش رو پس زد.
-باید با حس دیک من که به فاکت میده آزادش کنی بیبی نه با دستات.
ناله ی اعتراض آمیز پسر بلند شد اما به ناچار دست هاش رو عقب کشید.
کای حس می کرد دیواری که عضوش رو احاطه کرده بود، هر لحظه در حال تنگ  تر شدنه. فاصله ی زیادی با ارضا شدن نداشت.
+کای ... سریع تر، سریع تر حرکت کن لطفا
کیونگسو همونطور روی دستگاه و زیر بدن مرد می لرزید، نالید؛ ولی ثانیه ای از تموم شدن جمله اش نگذشته بود که با فشار آوردن عضو مرد روی نقطه ی
لذتش، همزمان با ترشح شدن قطره های سفید رنگ از سر عضوش، ناله ی  بلندی سر داد و همزمان با ضربه های محکم مرد، باسنش رو منقبض کرد.
حس رضایت چند ثانیه قبل از اینکه کل قفسه ی سینه اش با پریکام سفید رنگش پوشیده بشه تو وجودش پیچید و جیغ خفه ای از بین لب هاش ازاد  شد.
محکم به عضوش چنگ زد و همونطور که فشارش می داد سر خوردن قطره  های عرق رو از روی پیشونیش حس کرد.
حالا زیر بدن مرد با ناله های ضعیفی و کثیف تر از همیشه، بی حال افتاده بود  و همون زمان، کای با ضربه ی محکمی داخل بدنش خالی شد.
کیونگسو با حس پریکام داغ مرد –که حالا حفره اش رو پر کرده بود- ناله ی  کشیده اش رو از سر لذت آزاد کرد.
چشماش رو بست و با لبخندی که نشونه ی رضایت محض بود، باسنش رو به  آرومی تکون داد تا عضو کای رو بیشتر داخل خودش حس کنه.
کای بعد از ارضا شدن ،بی حال روی بدن پسر افتاده بود و همونطور که پیشونی کیونگسو رو می بوسید، نفس های کوتاه و مقطعی می کشید: د-دیدی ..
اونقدرا هم.. بد نبود.. بود؟
کیونگسو نمی خواست قبول کنه اما به معنای واقعی از اون رابطه لذت برده بود. بازو هاش رو دور بدن کای حلقه کرده بود ولی پوست مرد دیگه اون  حرارت قبل رو نداشت.
همونطور که حرف می زد، نفساش کم کم تنظیم شدن: تو بردی
کای اروم از روی بدن پسر بلند شد و بازوهاش رو دو طرف کیونگسو ستون  کرد تا به صورتش نگاه کنه: من چی ؟
صدای ماشین لباس شویی اجازه نمی داد صداشون راحت به هم برسه ولی  کیونگسو غرغر کرد : گفتم بردی دیگه..
نیشخند کای برگشت: خب حالا چی ؟
کیونگسو به زور بدن مرد رو به عقب هل داد و سر جاش نشست ولی به محض اینکه لگنش روی سطح سفت قرار گرفت درد بدی باعث شد به  خودش بپیچه و چشماش رو محکم ببنده تا صداش بلند نشه.
کای با دیدن حرکات کیونگسو خم شد و بدن پسر رو توی بغلش کشید و به
سمت اتاقش حرکت کرد .ولی تا وقتی که شلوارش هنوز دور مچ پاهاش بود ، نمی تونست چندان سریع راه بره.
کیونگسو تمام مدتی که کای رو تخت می خوابوندش بی حرکت موند و به  شیطانی که حالا دست به سینه بالای سرش قد علم کرده بود، نگاه کرد .
-منظورت از اینکه من بردم همونی بود که دارم بهش فکر می کنم؟ کیونگسو زیر لب غر زد و به پهلو چرخید تا به مرد پشت کرده باشه.
کای از فرصت استفاده کرد و به آرومی روی تخت خزید و بدن پسر رو از پشت تو بغلش کشید: چیزی گفتی؟
+ آره عوضی دیوث..
کای همونطور که بدن پسر رو بو می کشید بهش نزدیک تر شد: خوبه ..می  خوای یه دور دیگه انجامش بدیم؟ و کیونگسو با حس عضو مرد که دوباره به باسنش فشرده می شد، باز هم غر زد.
-
آخر اون شب بکهیون برگشت خونه؛ اما به محض اینکه درو باز کرد حس کرد یه چیزی اشتباهه. فضای خونه بوی خاصی می داد. بوی عرق و یه چیز دیگه که  بکهیون نمی تونست بفهمه چیه؛ اما قبل از اینکه اطرافو نگاه کنه کیفشو یه  گوشه روی زمین پرت کرد.
وقتی وارد اتاق پذیرایی شد همه چیز به هم ریخته بود. مبل سر جاش نبود و بصورت کج، چند متر از دیوار دور شده بود. جوری که انگار یکی بخواد بصورت  برعکس روش بشینه.
میز قهوه خوری وسط سالن هم کج بود و چند تا قطره ی خشک شده از یه مایع سفید روی یکی از پایه هاش ریخته شده بود؛ ولی چیزی که توجه بکهیون  رو بیشتر جلب کرد ،باز بودن در اتاقی بود که لباسارو داخلش می شستن.
وقتی وارد اتاق شد با منظره ی شلوغی از لباس هایی که هر کدوم یه گوشه از اتاق افتاده بودن مواجه شد. همه ی لباسا خیس بودن و انگار یکی اونا رو قبل  از اینکه کار ماشین لباس شویی تموم بشه، کشیده بود بیرون.
× کیونگسو؟ کجایی؟
همونطور که دنبال هم خونه اش می گشت با صدای ضعیف آب به سمت  حموم راه افتاد و با خودش فکر کرد شاید اون پسر داره دوش می گیره.
حمومی که داخل خونه بود دقیقا بین اتاقاشون بود و اون دو نفر به صورت  مشترک ازش استفاده می کردن.
از داخل حموم صدای ضعیفی می اومد. انگار یکی نفس کم آورده بود.
× کیونگسو؟ تو اونجایی؟
صداهای عجیب با جواب دادن کیونگسو قطع شدن.
+ آه.. آره. الان یکم.. سرم شلوغه.
بکهیون دوباره صداهای عجیبی شنید. انگار کیونگسو دوش آب رو سمت در  حموم گرفته بود.
پسر تازه وارد، متعجب از اتفاقای دور و برش نگاهی به اتاق کیونگسو انداخت .
اونم به قدری شلوغ و به هم ریخته بود که شتر با بارش توش گم می شد.
تخت خواب که به طور معمول کنار دیوار قرار داشت حالا دقیقا وسط اتاق بود و پوستر ها و تقویمی که قبلا به دیوار آویزون بودن، حالا کف زمین بودن.
بکهیون همون قطره های سفید غیر عادی رو کف اتاق کیونگسویی که همیشه اتاقش رو تمیز نگه می داشت هم دید. دوباره به در حموم تقه زد: کیونگسو؟  حالت خوبه؟
+ گ-گفتم که.. خوبم بکهیون. م-م-من فقط ... یکم دستم .. بنده.
بکهیون اهمیت نداد و سریع دستگیره ی در رو چرخوند.
کیونگسو از خیلی وقت پیش –دقیقا از وقتی که بکهیون و چانیول ساعت ها  حموم رو اشغال می کردن- قفل در حموم رو از داخل شکونده بود.
بکهیون سریع درو باز کرد و همون لحظه با دیدن منظره ی رو به روش،  چشماش تا بیشترین حد ممکن درشت شدن.
کیونگسو در حالی که میون بازوهای شیطان اسیر شده بود، ناله می کرد و  التماس می کرد تا کای عضوش رو محکم تر داخلش بکوبه.
زمین اطرافشون کاملا خیس بود و بکهیون فکر می کرد که حالا دیگه دلیلش رو  می دونه.
× امم کیونگسو .. این دوستت کیه؟
کای با نگاه بدی به بکهیون خیره شد و همون لحظه، بکهیون با دیدن اون چشم های قرمز از درون یخ زد.
با هر ضربه ای که کای داخل بدن کیونگسو میزد، قطره های اب به اطراف  می پاشید.
کیونگسو همونطور که سعی می کرد مرد رو از خودش دور کنه غر زد: اه.. اون همون شیطانیه که.. شماها ... ا-احضارش کردین و ... ک-کای بسه.. م-من  دارم.. من دارم!...
بکهیون درو محکم روی خودش کوبید؛ نمی تونست اون چیزی که دیده بود رو باور کنه. ولی از طرفی هم با شنیدن ناله های کیونگسو از پشت در ،نمی  تونست اون صحنه و حرف هایی که شنیده بود رو از یاد ببره.
قبل از اینکه دوباره به در بکوبه چند ثانیه سر جاش خشک شد: امم.. کیونگسو ..
من میرم شبو خونه ی چانیول بمونم.. تو هم می تونی.. امم.. به کارات  برسی دیگه خب؟
-گورتو گم کن.
بکهیون با شنیدن جمله ای که از پشت در بسته بهش توپید، سر جاش پرید.
ولی این صدا مال کیونگسو نبود. سریع راهش رو به سمت سالن پدیرایی رو در ورودی کج کرد و بعد از اینکه کیفش و کلید هاش رو از روی زمین قاپ زد، از خونه پرید بیرونو درو محکم پشت سرش بست.
کیونگسو ناله ی بلندی کرد و به صورت کای خیره شد و دوباره غر زد: نباید  سرش داد بزنی.
کای بی توجه، صورتش رو توی گردن خیس و پر از بایت مارک پسر فرو برد و دوباره مک زد: داشت میرید به حسو حالمون. بعدشم، من می خواستم  سکس توی وانو فقط با ناله های خودمو صدای شیرین تو تجربه کنم.
کیونگسو زیر لب خرخر کرد و صورت کای رو از خودش دور کرد.
لگنش با وجود عضو دائم الشق کای که تقریبا تو هر نقطه از خونه داخلش فرو رفته بود ،به شدت درد می کرد و حتی نتونسته بود به کار های روزانه اش  برسه.
گردن کشید و دوباره لب های مرد رو بوسید: به هر حال نباید انقدر کیری رفتار  کنی..
-ولی تو که کیر منو دوست داری.
کای با نیشخند زمزمه کرد و کیونگسو با شنیدن این حرف حس کرد می خواد
اون مرد رو زیر مشت و لگد خودش بگیره ولی بیشتر از اون بازم دلش می  خواست زیر اون شیطان بودن رو تجربه کنه.

A deal written in bloodDonde viven las historias. Descúbrelo ahora