کوله ی مشکی رنگش رو روی شونه اش انداخت و با ابرو های در هم از کلاس بیرون رفت!
زیر لب به نمره هایی که از درس ریاضیش گرفته بود غر میزد و مطمئن بود پدرش از نمره ی پایینی که توی درس ریاضی گرفته اصلا خوشحال نمیشه!
سمت کافه تریا رفت و قهوه ی تلخی سفارش داد!
مشغول نوشیدن قهوه ی مورد علاقه اش بود که با ضربه ی آرومی که از پشت بهش وارد شد چشمهاش رو چرخوند و قهوه اش رو روی میز گذاشت :"هوسوک! صد بار بهت گفتم از پشت منو نزن! مگه نفهمی؟!"
دوست صمیمیش لبخند دندون نمایی زد ، کنار جین نشست و کمی از قهوه ی جین رو نوشید اما به محض این که طعم تلخ قهوه رو حس کرد به بینیش چینی داد :
"اه جین بازم قهوه ی تلخ میخوری! چطوری این مزه ی بدشو تحمل میکنی؟! "
جین قهوه رو با عصبانیت از دست هوسوک گرفت :
"مجبوری بخوریش؟ "
لب هاش رو کمی نزدیک گوش های پسر کوچکتر برد :
"سیگارام تموم شده! جدید چی داری؟! "
هوسوک با صدای آرومی گفت :
"دو روز پیش ۳ پاکت ازم گرفتی جین! میشه اینقدر نکشی؟! "
"به تو ربطی نداره! "
"حالا هرچی! اماده شو باید بریم کلاس شنا داریم! مثل این که یه مربی جدید اومده و انگاری همه عاشقش شدن! و میخوان مخشو بزنن! میگن به طرز فاکی ای جذابه! "
اخم های جین پر رنگ تر شدن و روی پاهاش ایستاد :
"جذاب؟ فاک بهش! از شنا خوشم نمیاد! "
کوله اش رو برداشت و سمت استخر حرکت کرد!
بعد از تعویض لباس هاش با مایوی مشکی رنگش سمت در خروجی رختکن رفت اما پسری قد بلند با موهای تراشیده ای جلوش ایستاد و ضربه ی محکمی به قفسه ی سینه ی جین وارد کرد :"چطوری بیبی؟ "
جین بدون این که به پسر مقابلش نگاه کنه گفت :
"برو کنار نامجون! بعدشم من بیبی تو نیستم! "
نامجون قهقه ای زد و به پسر کوتاه قد نزدیک تر شد!
جین عقب نرفت و با دو دستش ضربه ی تقریبا محکمی به شونه های نامجون وارد کرد که باعث شد پسر قد بلند چند قدمی به عقب بره :"بهت گفتم برو کنار عوضی! "
پسر بزرگتر با دو دستش گردن باریک جین رو قاب گرفت و فشار داد :
"چطوری جرعت میکنی به من بگی عوضی؟ "
جین که به سختی میتونست نفس بکشه دست های خودش رو دور مچ قوی نامجون حلقه و سعی کرد از خودش جداش کنه! اما نمیتونست با قدرت زیادی که پسر مقابلش داره مبارزه کنه :
"و...ولم...ک...کن! "
"اینجا چه خبره؟! "
جین و نامجون نگاهشون رو به شخص جدیدی که جین تاحالا چهره اش رو ندیده بود دادن! نامجون دستهاش رو از دور گردن جین فاصله داد و پوزخندی زد :
YOU ARE READING
My Swimming Trainer ✔
Romance☆ My Swimming Trainer ☆ ____________________________________________ کیم سوکجین پسر ۱۸ ساله ای که سعی میکنه مخ مربی شناش که ۱۲ سال ازش بزرگتره رو با گفتن یک دروغ بزرگ بزنه! "مربی...من از آب میترسم! خیلی دوست دارم شنا کنم! اما هیچوقت نتونستم یاد بگیر...