دو؛ نگاه.

431 59 9
                                    

باران حرف میزد
باد داد
پنجره میلرزید
رهگذری
در عشق افتاد.
چه خوب شد که امدی
چه خوب شد که باران بارید
خواستی که مرا از اب باران نجات دهی
من در چشمانت غرق شدم.

Poetry.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora