Sexy Ghost (Chanbaek)

5.3K 494 20
                                    


Sexy Ghost
Couple: Chanbaek
Genre: Smut +21, Romance, Horror
Translator: sezuall

"هی مطمئنین این ایده خوبیه؟"شیومین با احتیاط پرسید.
"خب..خب نمیتونه بد باشه...نه؟"بکهیون هم نامطمئن جواب داد.

بکهیون، شیومین، سهون و سوهو تصمیم گرفته بودن به خونه ای که انتهای خیابان منزل بکهیون بود برن...شنیده بودن که اونجا روح داره و خیلی از کسایی که اونجا رو قبلا خریده بودن نصف شب از خونه فرار کردن!

"بیخیال بچه ها...اینا فقط شایعه اس!"سهون با لحن کلافه ای گفت..اون ترجیح میداد الان خونه روی مبل نشسته باشه ودرحالیکه که بابل تی شکلاتی میخوره به سریال مورد علاقش نگاه کنه...

سوهو ساکت بود، اون تو خونه حوصلش سر رفته بود و کاری نبود که انجام بده..بهرحال راحل دیگه ای نداشت!
وقتی هرچهارتاشون به جلو خونه رسیدن شیومین و بکهیون دست همدیگرو محکم فشار دادن...اون خونه ترسناک بنظر میرسید اما هیچ چیز عجیبی درموردش نمیدیدن.

"خب..کی-کی میخواد اول بره؟"بکهیون با لکنت پرسید.

سهون چشماشو توحدقه چرخوند و تصمیم گرفت خودش اول وارد خونه بشه، بقیه هم پشت سرش...

وقتی همشون وارد شدن در محکم بسته شد که صداش تو کل خونه اکو شد...همه چیز ساده بنظر میرسید، وسایل خونه با پلاستیک پوشونده شده بود تا از نشستن گردوغبار روشون جلوگیری بشه...نقاشی های روی دیوار قدیمی و عتیقه بنظر میرسید.

صدای تاپ تاپ قدمهاشون تو فضای خونه پخش میشد!

"میدونم..من نترسیدم اما این یکم زیادی عجیبه... واقعی تر از شایعه بنظر میرسه!!"

ناگهان سوهو همشون رو متوقف کرد:"شماهم شنیدین؟"

شیومین و بکهیون خشکشون زد:"چی-چیوشنیدیم؟"
سهون هم ساکت شد.

همون موقع صدای ضربه ای از طبقه بالا به گوششون رسید وبعد صدای پایی که به آرومی قدم برمیداشت...
بکهیون، شیومین، سوهو و حتی سهون هم جرئت حرکت کردن نداشتن!

"او-اون چی بود؟"سهون با ترس پرسید.

صدای قدمها رفته رفته بلندتر شد بطوری که هرچهارنفر از وحشت به یه سمت فرار کردن...
چرا هیچکدومشون سمت در اصلی نرفتن؟هیچکس نفهمید...

خونه اونقدری بزرگ بود که هرکدومشون در سمتی گم و گور شدن...
بکهیون وقتی به خودش اومد که جلوی در یه اتاق ناشناخته ایستاده بود، نور گوشیشو روشن کرد...بنظر اتاق موسیقی بود!

پیانویی گوشه اتاق بود که پوشونده شده بود و اطرافش چنتا مبل قرار داشت...
دوباره صدای پا اومد بکهیون زود گوشیشو خاموش کرد و دستشو رو دهنش گذاشت...در با صدای غژغژی باز شد و بک نفسشو تو سینه حبس کرد.

وانشاتهای چانبک ~ ♡Where stories live. Discover now