🌪 قبل از اعتراف 🌪

458 112 43
                                    

فصل اول "قبل از اعتراف"

بند چرم مشکی کیفش رو روی شونه ضعیفش بالا کشید و با انگشتای یخ زدش عینک تبیش رو روی بینیش محکم کرد. دستاش رو توی جیب گرم پالتوی مشکی بلندش برد و قدماش رو سریع‌تر کرد.

اون هیچوقت تاکسی نمیگرفت. نه به این خاطر که پول نداشت. فقط چون میخواست درد توی پاهاش بپیچه و اون حسش کنه...

انقدر درد رو توی پاهاش حس کنه تا روی زمین بشینه و زار بزنه...

کی همچین چیزی رو میخواست؟
قطعا هیچکس..شاید هیچکس جز بکهیون...

تمام حواسش به مسیر بود اما دختر بچه‌ای که چند متر جلوتر با دامن کوتاه و جوراب سفید تا زیر زانوهاش درحال دویدن بود لیز میخوره و چشمای تیز پسر به اون که پخش زمین شده میوفته...زخم زانو و صدای جیغ و گریه‌های بلند دختر میتونست دل هرکسی رو به رحم بیاره و شاید سر خیلیارو به درد.

ولی فقط بکهیونه که میتونه با بیخیال ترین حالت ممکن بهش نگاه کنه و از کنارش رد بشه. بدون اینکه از نگرانی مردمکای چشمش گشاد بشه یا حتی از کلافگی چشماش رو تو کاسه بچرخونه.

بوی سیب زمینی و کلوچه‌‌های دستفروشای کنار خیابون توی بینیه پُفکیش میپیچید و اون فقط به یک چیز فکر میکرد.

"چرا بقیه با فهمیدن این بو لبخند میزنن؟"

خب بک میدونست که دراصل این رفتار خودشه که غیر عادیه. ولی هیچوقت نمیخواست قبول کنه. اون همونقدر که درباره وضعیتش میدونه همونقدر هم مغروره و قبول کردن اینکه مشکل از اونه واسش سخته.

صدای موسیقی توی گوشش پیچید.

چشمش به جمعیتی افتاد که یه گوشه ایستادن و با ریتم گیتار دست میزنن.

جلوتر رفت و پسر جوونی رو دید که گیتار به دست ایستاده و با لبخند بزرگ احمقانه‌ای واسه تماشاچیایی که به زور به بیست نفر میرسن اهنگ میخوند.

I'm in love with the shape of you
One week in we let the story begin
We're going out on our first date
You and me are thrifty
so go all you can eat
Fill up your bag and I fill up a plate
We talk for hours and hours about the sweet and the sour
And how your family is doing okay
Leave and get in a taxi
then kiss in the backseat
Tell the driver make the radio play
and I'm singing like
...
(ED sheeran,shape of you)

خب تمام مدت فکر بک درگیر این بود که
"این اهنگ و ریتم واقعا چی میگن؟"

اگه بک داخل یه اتاق در بسته باشه و این اهنگ رو براش پخش کنن اون قطعا نمیتونست بگه این اهنگ شاده یا غمگین یا..

"واقعا مردم چطور میتونن تشخیص بدن؟"

اگه الان جمیعیت اطرف بک که از چند دقیقه قبل بیشتر شده بود همه لبخندای گنده نداشتن و نمیرقصیدن و دست نمیزدن حقیقتا بک نمیتونست بگه این یه اهنگ شاده که داره توی گوشاش پخش میشه.

ApathyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora