من یه احمقم و یه عوضی بهترین دوستمه.
با قرار گرفتن یه دست روی شونم از جام پریدم.
-هی،اروم باش ببری.
میشا با خنده گفت و کنارم نشست.چشمامو چرخوندم ولی چیزی نگفتم.
-امیدوارم اقای "کل-مدرسه-عاشق-منن" امشب خوب بازی کنه.
چشم غرهای بهش رفتم ولی بازم چیزی نگفتم.
نمیدونم چه فکری با خودم کرده بودم که رازمو بهش گفته بودم؟ینی من انقدر احمقم که نمیدونستم مسخرهم میکنه؟میدونستم مسخرهم میکنه و بازم بهش گفته بودم،من احمق نیستم،من خیلی احمقم.
-معذرت میخوام جرد،ببخشید،دیگه از این قضیه جک نمیسازم.
به میشا که حالا داشت با اون چشای ابی بهم التماس میکرد نگاه کردم،خب،من احمقم،بخاطر همین لبخند زدم.
-دفعه دیگه اگه جک بسازی با دست خالی خفهت میکنم.
با دهن بسته خندید و سرش رو تکون داد.
همون موقع هر دو تیم وارد زمین شدن.-ولی لعنت،اون واقعا خوشگله.
میشا درحالی که به جنسن خیره شده بود گفت و نیشخند زد.با حالت رویا گونه دستامو گذاشتم روی گونههام.
-میدونم.میشا شروع کرد به خندیدن ولی وقتی قیافهام رو دید خندش رو قورت داد.
-متاسفم،دیگه تکرار نمیشه.چشمامو چرخوندم و دوباره به زمین بازی نگاه کردم،اون واقعا خوشگل بود.
بعد از بازی به همراه میشا از ورزشگاه خارج شدم،هوا خیلی سرد بود.
-لعنتی،انگار توی کانادای فاکی هستیم،خیلی سرده.خندیدم و به بازوش کوبیدم.
-اوه پسر کوچولومون سردشه.چشم غرهای بهم رفت ولی یدفعه لبخند زد.
-خودتو اماده کن،
اقای "من-مثل-یه-دختر-خوشگلم-ولی-گی-نیستم" داره میاد اینور.قبل از اینکه بتونم مزخرفات میشا رو توی ذهنم تحلیل کنم با صدای جنسن از جام پریدم.
-هی بچها.
-هی،پسر،بازی خیلی خوبی بود،تبریک میگم.
میشا با همون نیشخند مزخرف قبلی اینارو گفت و به بازوی جنسن کوبید.خودتو جمع و جور کن مرد،اون فقط یه ادمه،دقیقا مثل میشا،اروم باش،درست رفتار کن.
توی ذهنم خودم رو اماده کردم.-اره،بازی خوبی بود.
جنسن لبخند زد و سرش رو تکون داد.
-ممنون.میشا،میتونی منو برسونی؟اوه،اشاره نکرده بودم؟!میشا که بهترین دوست منه یکی از دوستای نزدیک جنسن،کراش سه سالهم هم هس!
-اره،حتما.
جنسن دوباره لبخند زد و باهامون همراه شد و میشا یه عوضی بود.
اون قرار بود منو برسونه و کلی بخاطرش سرم غر زده بود ولی حالا،اون خیلی راحت قبول کرد که جنسن رو هم برسونه.
میشا با لبخند چرخید و بهم نگاه کرد،با چشمام داشتم بهش میگفتم:خودم-میکشمت-عوضی
و اون با نگاهش داشت میگفت:منم-دوست-دارم.یا شایدم این چیزی بود که من حدس میزدم،نمیدونم.
من یه احمقم که بعد از این همه سال هنوزم با میشا دوستم.
تو ذهنم به خودم یاد اور شدم و قدمای بلند تری برداشتم تا با اون دوتا هم قدم شم.
بدون اینکه کسی چیزی بگه در عقب رو باز کردم و نشستم.میشا خیلی سریع سوار شد و بخاری رو روشن کرد.
-اه،مرد،من عاشق تکنولوژیام.
جنسن تک خندهای کرد و سر جاش لم داد.-میدونی میشا،من همیشه فکر میکردم تو تو نخ جردی،چون هیچ چیز مشترک دیگهای بین شما دوتا پیدا نمیکنم.
جنسن با خنده گفت و از توی اینه یه نگاه به من انداخت.
-نه!!!
با صدای بلند گفتم و صورتم رو مچاله کردم،خدایا،نه،میشا؟نه!!!میشا از خنده ولو شده بود.
-جرد گاهی اوقات میتونه دختر خیلی خوبی باشه و شرط میبندم ساکر خوبیه ولی نه،زیادی واسه من گندهاس.
میشا درحالی که داشت با دست اشکای خیالی رو از روی گونه هاش پاک میکرد گفت و بهم چشمک زد.-خفه شو میشا.
با خجالت و عصبانیت مِن مِن کردم.گونه هام داشتن اتیش میگرفتن.میشا تک خنده بلند دیگهای کرد و ماشینش رو پارک کرد.
با باقی مونده خجالت و عصبانیتم زیر لب خداحافظی کردم و پیاده شدم،با تمام قدرت در ماشینش رو کوبیدم و پیاده شدم.
صدای خنده میشا ایندفعه با خنده جنسن همراه بود.
چرا من با اون عوضی دوستم؟واقعا چرا؟!
___________________
دلم یدفعه خواست این بوکو بنویسم:)
نظرتونو بگین*-*
ماچ بهتون که میخونین♡^^
![](https://img.wattpad.com/cover/211385332-288-k261447.jpg)
YOU ARE READING
I'm an IDIOT|bxb|
Fanfiction"من یه احمقم" -جرد پدلکی سال دوم دبیرستانه و سه ساله که روی استریت ترین و خوشگل ترین پسر مدرسه "جنسن اکلس" کراش داره،اره،اون یه احمقه...