چرا من انقدر احمقم؟(جنسن)
اون شب دقیقا سر ساعت به مهمونی رسیده بودم.از استرس و هیجان داشتم خفه میشدم چون،خب،این اولین باری بود که قرار بود جرد به پارتیای بیاد که منم توش بودم.
اره،اون خیلی اهل مهمونی نبود.معلومه که نبود،اون فقط یه پسر خیلی مهربون و دوست داشتنی و بوسیدنی و...
اوکی،باید دست از فکر کردن بر میداشتم یا یه اتفاق "خیلی بزرگ" توی شلوارم رخ میداد.
کل وقت خیلی نامحسوس داشتم چشم می چرخوندم تا میشا رو پیدا کنم؛خب،در اصل جرد،ولی هی،این یه رازه.
اونقدری ابجو خورده بودم که کمی احساس مستی میکردم. و بعدش دیدم که میشا همراه جرد وارد شدن و جرد،خدای من،اون اشغال عوضی،اون خیلی-خیلی زیبا بنظر میرسید.
کمی باهاشون حرف زده بودم،بعد قضیه بازی پیش اومده بود و اره،نمی دونستم خیلی خوش شانسم یا بد شانس ولی قرار بود من با جرد برم توی کمد.
با تشکر از ابجو،بوسیده بودمش ولی خب،همینطور بدترین جمله رو هم گفته بودم:اگه گی بودم باهات
قرار میذاشتم.چرا؟چرا همچین حرفی زده بودم؟چرا ترسیده بودم و یه چیزی پرونده بودم؟چرا من انقدر احمقم؟
بقیه شب تا خرخره خورده بودم و چیز دیگهای یادم نمی اومد.
و حالا،اینجا بودم.توی خونه میشا،که به طرز عجیبی ساکت و خالی بود-بر خلاف همیشه چون خانواده پر جمعیتی بودن-نشسته بودم روی تختش و داشتم بهش نگاه میکردم،و اون همون لبخندی رو داشت که ادم رو میترسوند.
همون که میگفت هی-من-میدونم-چی-تو-سرت-میگذره!
-میشا من اینجا چه غلطی میکنم؟
با تعجب ابروهاشو بالا برد:اوه،یادت نمیاد؟
سرمو به نشونه منفی تکون دادم،ابجوهای لعنتی.
-خب،بذار بگیم که تو توی مست ترین حالت ممکن اومدی در خونه من،خدارو شکر که خانوادم خونه نیستن،و ازم ادرس خونه جرد رو میخاستی.
اوه خدای من،اوه خداااای من،من چه غلطی کرده بودم؟!خدایا،از چشمای میشا مشخص بود که میدونه،اره،اون میدونست،اون عوضی اب زیرکاه همیشه همه چیزو میدونست!
با عجز زیر لب نالیدم:دیگه چی گفتم؟
میشا با بدجنسی خندید:درباره کارایی که میخوای باهاش انجام بدی و مرد،تو خیلی کینکی هستی!
هیچ سودی نداشت که همه چیزو انکار کنم،با کف دست کوبیدم تو پیشونیم و زیر لب زمزمه کردم:منه احمق.
میشا با سرخوشی خندید:اوه پسر،این قضیه فقط داره جالب و جالب تر میشه.
-خواهش میکنم،به کسی چیزی نگو.
![](https://img.wattpad.com/cover/211385332-288-k261447.jpg)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
I'm an IDIOT|bxb|
Hayran Kurgu"من یه احمقم" -جرد پدلکی سال دوم دبیرستانه و سه ساله که روی استریت ترین و خوشگل ترین پسر مدرسه "جنسن اکلس" کراش داره،اره،اون یه احمقه...