پارت ششم

1.1K 110 6
                                    


جنی : عزیزم منو ببخش ..باید به حرفت گوش میدادم نباید میاوردمتون اینجا
رزی با صدای ارومی گفت : تقصیر تو نیست من خودم اومدم
چند ساعت بعد
درحالی که هممون از حال رفته بودیم و دیگه جونی در بدن نداشتیم در باز شد و و همون پسره ی جذاب عوضی
در حالی که سینی ای پر از غذاهای رنگارنگ  در دست داشت وارد شد و گفت : پاشین خوشگلا واستون شام آوردم
به غذاهای متنوع و خوشمزه ای که اورده بود نگاه کردم ..چطور ممکنه چنین غذاهایی درست کرده باشن اونم وقتی تو یه غار متروکه زندگی میکنن؟
پسره تو چشمام خیره شد و گفت : چرا معطلید پس؟ ببنید من دوس ندارم دوس دخترام ضعیف و لاغر مردنی باشن ..یه نگاه به خودتون بندارید چقدر لاغرید !!   انگار تا حالا غذا درست و حسابی بهتون نرسیده
ما که هممون ترسیده بودیم و بهم دیگه چسبیده بودیم با چشمای وحشت زده نگاهش کردیم که گفت : چرا اینجوری نگاه میکنید خوشگل ندید  ؟  میدونم خیلی جذابم ..آاا راستی یادم رفت خودمو معرفی کنم اسم من کای  هستش و از اینکه میزبان شما خوشگلا هستم  بسیار بسیار خوشحال هستم
دکمه ی اول لباسشو باز کرد و گفت : هوووف چقدر هوا اینجا گرمه و چشمکی بهم زد و گفت : وقتی برگشتم باید همتون غذاتون رو خورده باشید وگرنه خودتون خورده میشید !!!
و در رو محکم بست و رفت ... هممون نفس راحتی کشیدیم که لیسا گفت :به نظرتون غذاشو بخوریم ؟
جیسو : منکه از گشنگی دارم میمیرم ..توش سمم باشه میخورم چون اگه نخورم از گشنگی سقط میکنم
رزی: جیسو جون تو همیشه ی خدا شیکمو بودی حتی تو این وضعیتم هستی
جنی : من شما رو به اینجا کشوندم تفصیر من بود ..پس من اول میخورم اگه طوریم نشد شما هم بخورید
لیسا با خشم گفت : غلط میکنی تو بی تقصیری جنی ..من اول اینحا رو به شما معرفی کردم من مقصرم پس من میخورم
جیسو که طاقتش سر اومده بود هردومون رو کنار زد و تیکه استیک بزرگی برداشت و با ولع شروع کرد به خوردن
هر سه مون با تعجب بهش خیره شده بودیم که  با دهن پر گفت :  آدم باید مرد عمل باشه شما فقط شعار میدید
رزی نگران گفت: نخورش دیوونه شاید توش سم باشه
جیسو : چرا باید توش سم باشه خنگول جون ؟ ما برای اونا منبع تغذیه ایم چرا باید  بخورنمون ؟
جنی : اره میخوان عین گوسفند چاقمون کنن تا بتونن صلاخیمون کنن!!
جیسو : خب شما بشینید نگاه کنید من همشو میخورم
ما که هممون از گشنگی در حال تلف شدن بودیم از شجاعت جیسو پیروی کردیم و شروع به خوردن کردیم ...چقدرم خوشمزه بود معلوم نبود اون چند تا پسر خوناشام جذاب چه کوفتی تو این غذا کرده بودند که انقدر خوشمزش کرده بود!!!

خون شیرین        sweet blood  Место, где живут истории. Откройте их для себя