با عصبانیت داد میزد و دستاش و آشفته وار توی هوا تکون میداد
_اگه دیگران بفهمن، با خودشون چی میگن؟
اون پسر بیگناه رو مثل خودت آلوده این کثیف کاری ها نکن! تو مايه شرم و خجالت این خانوادهای!مردی که همسر مادرش بود آه بلندی به نشونه حسرت خوردن کشید. کف دستش رو روی صورتش گذاشت و با صدای آروم تری ادامه داد
_من و مادرت تصمیم گرفتیم...
بهسمت آنه برگشت که با بغض و چشمای اشکی به پسرش زل زده بود.
_قراره تو جدا از برادرت زندگی کنی چون نمیتونیم اجازه بدیم روی برادرت هم تاثیر بد بزاری. اون هنوز خیلی بچس. تو اونو میترسونی و ممکنه بهش آسیب بزنی.
_چی؟ یعنی چی که آخه ممکنه بهش آسیب بزنی؟ آنه تو ی چیزی بگو! میخوای بزاری 'این' منو از برادرم جدا کنه؟
هری با گیجی و پوزخند تمسخر آمیزی گفت و همزمان با گفتن 'این' به پدر خوندش اشاره کرد و چهرش و تو هم کرد.
_تو اصلا کی هستی که برای من تصمیم میگیری؟ تو هیچ کس نیستی. هیچ جایگاهی...
همینطور داشت با عصبانیت ادامه میداد
_هری! کافیه!
حرفش با صدای آنه قطع شد.
هری دستی لای موهای شکلاتی و فرفریش کشید و نفسش و با فشار بیرون داد.عالی بود. حالا مادرش هم داشت از اون عوضی دفاع میکرد!
_این برای هردوتون بهتره
آنه با خونسردی، طوری که انگار سعی میکرد خودش رو متقائد کنه گفت
هری با ناباوری به مادرش زل زد. باورش نمیشد همچین حرفی رو از دهنش بشنوه. اون دیگه حتی ی لحظه هم نمیتونست تو اون خونه بمونه. خانوادش رسما هری رو طرد کرده بودن و هریو همونطور که بود نپذیرفته بودن.
پس اونجا دیگ جای هری نبود
سویچ ماشینش رو برداشت و سمت در حرکت کرد.
_هری! صب کن پسرم! کجا داری میری؟
صدای آنه رو از پشت سرش شنید که باعث شد پوزخند بزنه
پسرش؟
بی توجه به مادرش و چرت و پرت هایی که پدر خوندش زیر لب زمزمه میکرد، از خونه بیرون زد و توی ماشینش نشست.
بغض به گلوش فشار میآورد و اشکاش راهشون و به چشماش پیدا کردن.
چند بار محکم به فرمون کوبید و اجازه داد فریادش اتاقک ماشین رو پر کنه درست قبل از اینکه ماشین رو روشن کنه و راه بیوفته.
پاشو روی پدال گاز فشار داد و با سرعت به سمت جایی که معلوم نبود کجاست حرکت کرد.
کجا میخواست بره؟
______________
Dermis
YOU ARE READING
Good Mistake (ziam)
Romanceتو مثل سرابی..... هرچه از وجودت مینوشم، سیراب نمیشوم. هرقدر می نوشمت، تشنه تر، دست از پا درازتر، بر میگردم.