47

6.6K 711 174
                                    

سلامممممم
نظر و ووت یادتون نره
همین😉

نگاهم رو از توی چشماش برداشتم .
زل زدن بهش برام مثل جهنم بود چشماش میتونست خاطراتم رو تو کسری از ثانیه مثل اب یخ روی سرم بریزه و فکر کردن رو ازم بگیره.
زیرلب با صدایی نه اونقدر محکم و نه اونقدری اروم گفتم: ببرم پیش جیمین.

بدون هیچ حرفی پشتش رو به من کرد و گفت: پشت سرم بیا.
دنبالش رفتم . قلبم با هر قدمی که برداشتم محکم تر میزد . از پشت سر نگاهش کردم پیر شده بود ولی همون اقتدار سابق رو داشت. جوری راه میرفت که انگار داشت به زمین زیر پاش هم فخر میفروخت . همیشه فکر میکرد بهترینه و میتونه هرکاری رو انجام بده و براش مهم نبود تجاوز به دوتا پسربچه بود یا کتک زدن یک زن اون هرکاری رو انجام میداد که درلحظه دلش میخواست انجام بده.
بعد از گذشتن از مسیر پیچ در پیچ طبقه ی دوم جلوی دربی ایستاد.
دستاش رو به هم مالید و شونش رو از ذوق بالا انداخت.
: میخوام بهت بهترین اثرهنری رو نشون بدم. اثری از خودم.

دستگیره ی در رو به پایین کشید و در رو با انگشتاش به عقب هل داد.
اثر هنریش کسی نبود جز جیمین.
جیمینی که بدون هیچ لباسی وسط اتاق به سقف بسته شده بود.
نگاهش کردم که چشماش رو ازم برداشت. مردی که سالهاست اسم پدر رو از روش برداشته بودم با عجله کنارم زد و سمتش رفت.پشت جیمین ایستاد دستش رو از دو طرف جلو اورد و روی سینه های جیمین کشید .
لبهاش رو روی شونه اش گذاشت و بوسه ی نرمی روی شونه اش گذاشت.
سرش رو بالا اورد و با چشمای خمار گفت: جانگ کوک جلوبیا ازش استفاده کن. این پسر حق توعه. ازش استفاده کن محکم داخلش بکوب ولی عاشقش نشو. من و تو باهم خیلی کارا میتونیم بکنیم. من و تو میتونیم پولدار ترین مرد های این کشور بشیم. میتونیم به این دنیا پادشاهی کنیم.

دستش از روی سینه ی جیمین روی شکمش رفت.

: ببین توهم داری وسوسه میشی. بیا و خودتو خالی کن.

چشمام رو از روی دستای کثیفش بالابردم و به صورت جیمین نگاه کردم.
صورتش خیس شده بود و چشمام پر از التماس بود. درست مثل اولین روزی که دیده بودمش. چشماش داشت التماسم میکرد تا نجاتش بدم اون روز فرار کردم ولی الان نمیکنم. اگر این مرد رابطه ای با جیمین برقرار کنه میدونستم جیمین شب رو به صبح نمیکنه و دق میکنه و یا خودکشی.

فقط باید بازی میکردم یکم دیگه مونده بود.

-اول بهم بگو چجوری از زندانی که برات درست کردم فرار کردی؟

: اوه جانگ کوکا منم ادمای وفا داره خودمو دارم.

- میخوای باهاش چیکار کنیم؟

: هنوزم پسره خودمی خون هیچ وقت دروغ نمیگه. اول دلم میخواد با شلاق بزنمش میخوام بدن بی عیبش رو زخمی کنم. خط و خش انداختن رو بدنی به این تمیزی برام لذت بخشه. باید این اثرهنری رو تکمیل کنیم. بعدش میخوام روی میز ببندمش و تا صبح باهاش رابطه داشته باشم خشن و سرد. بی هیچ لذتی براش بدون هیچ امادگی و لوب.

Mafia's babyboy(Completed)Kde žijí příběhy. Začni objevovat