8

452 64 7
                                    


ساعت 8 شبه ك از ساختمون خارج ميشن ، سوار ماشين ميشن ك برن خونه ...

- ليام چيشده ؟
زين به ترافيك رو به رو نگاه ميكنه
- نميدونم .. اوه فك كنم تصادفه !
- ليام اون بچه هارو ميبيني ؟
- وايستا كجا ميري ؟
- ميخوام ببينم چخبره
زين با استرس ميگه ك ليام ميگه
- صبر كن باهم بريم تنها نرو

دوتاشون پياده ميشن و سمت صحنه تصادف ميرن .
كلي پليس و اورژانس وايساده و بع شدت شلوغه
به ماشين له شده تزديك ميشن
- اقا شما نميتونيد بيايد جلو
- اونجا دوتا بچه خيلي كوچيكه ميخوايم بريم پيش اونا
- اقا گف...
پليس ديگه اي مياد جلو و ميگه
- ول كن اقاي پين هستن
رو به ليام ميكنه
- بفرماييد ، فقط سمت محل حادثه نريد
- حتما

باد شديدي مياد و هوا سرده ، ليام و زين به سختي ميرن سمت بچه ها

تويه اورژانس ك درش بازه يه پسر بچه 3 و خورده اي ساله و يه دختر بچه نوزاد ، ك پسر به سختي با اون دستاي كوچولوش بغلش كرده و به كسي نميده
- خوبي عزيزم ؟
پسر بچه چونشو جمع كرده و بغض داره با چشاي خيس به زين نگا ميكنه
ليام كتشو درمياره و ميندازه دور پسر كوچولو و خم ميشه سمتش
- عزيزم چيزي نشده نترس ، اسمت چيه ؟
- لوييس
- قشنگم ميزاري خواهرتو بغل كنم ك سردش نشه ؟
پسر سريع خواهرشو ميچسبونه به خودش
- نه ! من مراقبشم ، من برادر بزرگشم

زين ك اشك تو چشاش جمع شده و از گوشه چشم ميبينه زن و مرد تو ماشين وضعشون خيلي خرابه ، به كمر ليام چنگ ميزنه و ميگه
- عزيزم ما اومديم مراقب تون باشيم ، حالا بيا با ما بريم همون جايي ك مام و دد ميرن ؟ خب ؟
پسر كوچولو يكم بهشون نگاه ميكنه و دستشو شل ميكنه ك ليام سريع بچه نوزاد ميگيره و تو بغلش جمع ميكنه گرم بشه !
- افرين عسلم بيا بريم
زينم پسر بغل ميكنه و ميان برن سمت ماشين
- اقاي پين نميتونيد جايي ببريدشون
پليس ميگه
- نگران نباشيد با ماشين پشت شما ميايم بيمارستان فقط با ما بيان ك نترسن
- اوكي سريعا بيايد
.
.
.

پنج روز بعد ..

خب همونطور ك ميدونيم اقاي ليام پين ى همسرشون زين پين-ماليك در تصادفي ك چند روز پيش رخ داد كمك كردن ولي مناسفانه وضع اقا و خانم وخيم بود و فوت شدند
دو روز بعد اقاي پين اعلام كردن بچه هاي اون خانواده به فرزند خوندگي قبول كردن و رسما سرپرست اونا اعلام شدن !

- زين اون خبر ول كن بيا كارت دارم
زين روشو از تلويزيون ميگيره و برميگرده سمت ليام
- ميدوني ك برا لوييس و ليليان بايد پيش هم باشيم ؟
زين ك همچنان سكوت كرده
- زين لوييس همين الانشم كامل اوكي نشده با اوضاع
- نميشه تو بياي خونه من ؟
- ميدوني ك هري نمي تونه تمام وقت تنها باشه
- اوكي ليام كي وسايلم منتقل كنيم اينجا ؟
ليام خم ميشه و پيشوني و بعد چشاشو مي بوسه
- مرسي جونم ك درك كردي ، هر وقت بخواي !
- بخاطر بچه هامون ليام
- ما مواظبشونيم زينم

-------------

چند هفته بعد ...

- دد
لوييس با دستش چششو مي ماله ى مياد جلو و معلومه تازه از خواب پاشده
ليام سريع از رو صندلي اپن بلند ميشه و ميره بغلش ميكنه
- جانم خرس كوچولو گشنته عشق ددي ؟
لوييس ميزاره رو اپن
زين ك ليليان كوچولو بغلشه و داره بهش صبونه ميده خم ميشه و لپاي لوييس ميبوسه
- پاپا من كرن فلكس شكلاتي ميخوام
لباشو اويزون ميكنه
- نميشه عزيزم صبحونه تخم مرغ بايد بخوري
لوييس غر ميزنه و ليليان همونطور ك شيشه شيرشو چسبيده و با ارامش داره ميخوره لم ميده تو بغل زين و زير چشي به برادر غرغروش نگا ميكنه

ليام ميگه
- خرس بابا صبحونتو بخور قول ميدم عصرونه هرچقدر دلت خواست كرن شكلات و شير بخوري ، باشه ؟
لوييس انگشتشو ميزاره رو لبشو بعد مياره جلو رو به ليام ميگه
- قول ؟
ليام ميخنده و همينكارو ميكنه
- قول

زين با عشق و لبخندي ميزنه و به انگشتاشون ك بهم چسبيده نگاه ميكنه ك چقدر برا لوييس پيش ليام كوچيكه .

________

زنگ در زده ميشه
بلند ميشه ببينه كيه ، در باز ميكنه ، اول شكه ميشه يكم
- ام .. سلام
- اوه سلام هري خوبي؟
هري ابرويي بالا ميندازه و ميخنده
- نميتونم بيام تو ؟
لويي سريع ميره كنار و دست ميزاره رو كمر هري و هدايتش ميكنه داخل
- ببخشيد يكم هول شدم انتظار اومدنت نداشتم
در ك ميخواد ببنده چشمش يهو ميخوره يكم اونورتر و يه ماشين ك چشاش ريز ميكنه و هرمان ماليك ميبينه
عصبي خنده اي ميكنه و ميره داخل !

----

نگاهش به زين ك كنار لوييس نشسته و دارن با كاسه اخر شيرو ك مونده سرميكشن
كمرشو خم ميكنه و صورت زين ميگيره
اول با لباش شير دور لباي زين ميليسه بعد محكم بوسش ميكنه
- تو خودت يه گربه كوچولويي ( چشمكي ميزنه بهش ) پاپا
زين ميخنده و مشتي به سينش ميكوبه

ليليان ك مي بينتشون پستونكشو ميندازه و ذوق زده از اين اتفاق دست ميزنه و لباشو رو به ليام غنچه ميكنه
زين و ليام ميزنن زير خنده
ليام دست ميندازه لي لي كوچولو رو ميكشه تو بغلش
- عشق دديم از اين بوسا ميخواد ؟
رو لباي لي لي سريع يه نوك ميزنه
ليليان ام خوشحال سرشو تو گردن ليام قايم ميكنه و يه وري به زين نگا ميكنه ك انگار ارههه ديدي منم يكي از اونا دارم ...

تلفن ليام زنگ ميخوره
بچه هارو ميزاره پيش زين و بلند ميشه ك بره جواب بده

- الو ، سلام لويي خوبي ؟
- سلام ليام ، اره خوبم
- ليام يه كاري باهات دارم ميتوني فودا صبر كني باهم بريم شركت ؟
- اره ؛ درچه موردي ؟
- هري .

___________________
اميدوارم دوست داشته باشيد ☺️ بوك چند هفته پيش يهو پريد برام و خودش خود به خود برگشت ولي نميدونم مشكل هرچي ك بود سين هاي پارت قبلي نسبت به بقيه خيلي كمتره 🤷🏼‍♀️ اگه نخونديد و نديديد اونو بريد بخونيد 😉
نظراتتو حرفاتونو هرچي داريد بگيد 👇🏿
ووتا و نظرا اگه به يه جاي خوبي نرسه تقريبا يعني كسي دوست نداره و خب طبيعتا فعلا از بقيش خبري نيست :)

love is blindness Donde viven las historias. Descúbrelo ahora