[یک هفته بعد]
پسر با خستگی طاقت فرسایی که توی بدنش احساس میکرد در حالی که کمی خم میشد چاقوش رو توی مغز اخرین زامبی فرو برد و با پشت دست عرق تازهش رو پاک کرد.
چند ثانیه بستن چشماش اون رو اروم میکرد ولی نه به طوری که کاملا بتونه بهش کمکی کنه.
در اخر با نفس کلافه ای که از دهنش خارج کرد سرش رو بالا اورد و با چشمایی که ریز شده بودن به اطرافش خیره شد.
توی فاصله زیادی از محل اقامت تا جایی که در حال حاضر ایستاده بودن محدوده ای وجود داشت که توسط زامبی های سرگردون محاصره شده بود و حالا که پاکسازی شده بود از نظر تهیونگ این محدوده به قدری امنه که میتونن با خیال راحت قدم بزنن اما باز هم این رو پیشنهاد نمیکنه.
حقیقت این بود که این موضوع برای بقیه یه برگ برنده به حساب میاد چون که اونا ساعت ها بی وقفه مشغول شکار و به قتل رسوندن زامبی هایی بودن که لحظه به لحظه به جایی که زندگی میکنن نزدیک تر میشن.
پاکسازی اطراف تاثیر مستقیمی روی امنیت،زندگی و همچنین خستگیشون داره پس اونا چاره ای جز این که هر روز به مدت چند ساعت مشغول شکار کردن،باشن ندارن یا حداقل این تنها کاریه که توی این یک هفته انجام میدادن.
تهیونگ چاقو بلند و مشکی رنگش رو بعد از این که طبق عادت توی هوا چرخوند،توی غلافش گذاشت و رو به دوستاش که کمی دورتر ازش ایستاده بودن،تقریبا داد زد:
+پاکسازی تموم شد بیاید برگردیم.
جلوتر؛دقیقا با بیست قدم فاصله جونگکوک و جیمین ایستاده بودن و داشتن برای برگشتن اماده میشدن.
تهیونگ متوجه نبود ولی چهره نگران جیمین رو میدید که سعی داشت با دست کشیدن روی کمر جونگکوک حالش رو بهتر کنه،فقط نمیفهمید که چه اتفاقی افتاده.
جونگکوک خوب بود!؟
پسر کوچیکتر روی زانوهاش خم شده بود و بدون این که متوجه بشه سرش رو پایین تر برد و اجازه داد تا سرگیجهش بیشتر از قبل بشه.
+هی کوک...چی شده پسر؟؟خوبی؟؟
تهیونگ اخم کرد و منتظر به چهره ی رنگ پریده بهترین دوستش خیره شد که یه دفعه جونگکوک سمت جلو متمایل شد و تمام محتویات معدهش رو روی زمین روبه روش خالی کرد.
جونگکوک کاملا بهم ریخته و آسیب دیده بنظر میرسید و این قلبش رو به درد میآورد.
میدید که داداش کوچولوش چطوری روی زمین نشست و در حالی که ناله میکرد چشماش رو میبست.
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐒𝐜𝐫𝐞𝐚𝐦
Horror𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐒𝐜𝐫𝐞𝐚𝐦_اخرین فریاد در حال بررسی موقعیت: کره جنوبی،سئول،ناحیه ی غربی پایتخت یک کمپانی تحقیقاتی به اندازه کافی معروف به نام لایف یک پروژه اشتباه،خطرناک و ناممکن رو توی محوظه ویژه اش مخفی کرده.برخی از محققان اون پروژه؛ادعا بر این...