The Last Scraem_Part26

969 214 124
                                    

به محض این که جمله تمین به پایان رسید،تهیونگ چکش توی دستش رو روی زمین پرت کرد و با اخم های گنده بهش نزدیک شد.پسر با چشم های گرد شده،نفس نفس میزد و با نگرانی به چهره های مقابلش نگاه می کرد.

+منظورت چیه که نیستش؟؟

تهیونگ با اخم های گره خورده و به ارومی پرسید اما لرزش صدای تمین و صورت رنگ پریده اش بی اختیار بقیه رو می ترسوند.

تمین:نم...نمیدونم...چند روز پیش یک چیز هایی در مورد این که از اینجا بره با خودش حرف میزد.من فکر کردم شاید این رفتار های غیر طبیعیش به خاطر مینهو باشه واسه همین چند روزه بهش سر نزدم تا این که الان دیدم نیستش.

تهیونگ دست هاش رو دو طرف کمرش گذاشت و بعد از این که موهاش رو از روی چشم هاش کنار زد،گفت:

+اسلحه ای؛چیزی باهاش بوده؟؟

تمین با شوک و چشم های گرد شده؛به چهره ی منتظر تهیونگ نگاه انداخت.چه اتفاقی داشت می افتاد؟؟این...یک فاجعه بود.

تمین:اون...بلد نیست بجنگه.

+فاک...

زیر لب اهسته زمزمه کرد و خم شد تا تبر مشکی رنگش رو از روی زمین برداره.تهیونگ هیچ ایده ای درباره این که اون زن کجا رفته نداشت اما لعنت بهش الان واقعا وقتش بود؟؟توی گیر و دار ساخت برج های مراقبتی باید همه مواظب خودشون باشن.تهیونگ نمی تونست به تنهایی تک به تک همه رو زیر نظر بگیره و یا حتی ازشون محافظت کنه.بخاطر همینه که همه اینجا تیر اندازی و جنگیدن یاد میگیرن،چرا کسی این موضوع رو تجزیه و تحلیل نمی کرد؟

لیلی قدمی به سمت جلو برداشت و با نگرانی گفت:

لیلی:حالا باید چیکار کنیم؟؟دنبالش بگردیم؟؟

جونگکوک:به نظرم باید بریم دنبالش،به هر حال جون یک انسان زنده در میونه.

جونگکوک جدی در مقابل چهره های متفکر روبه روش گفت اما تهیونگ فکر دیگه ای داشت.اگه اون رو به اسم کینه ای بی عاطفه صدا میزدن ناراحت نمی شد چون همیشه اولویت تهیونگ با برادر هاش بود.اون زن روز اول به داداش عزیزش توهین کرد و مهم نیست چه اتفاقی بیفته تهیونگ اصلا نمی تونست چهره ناراحت برادرش رو به راحتی فراموش کنه.

اون زن واسه مدت طولانی ای اینجا بود فقط چون که پرفسور اجازه نمی داد تا تهیونگ اون رو از خونه بیرون کنه.این خونه اون بود،اسلحه ها و هر چیزی که درونش هست مال اون بود پس خودش تصمیم می گرفت که چه کسی اینجا بمونه و تهیونگ همیشه می دونست که یک روزی این قانون پدرش قراره چقدر به ضررشون تموم بشه.اون حس شیشم خوبی داشت اما به ندرت کسی حرف هاش رو گوش می داد.

𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐒𝐜𝐫𝐞𝐚𝐦Where stories live. Discover now