3

280 55 5
                                    


سلاااام بچه ها
عیدتون مبارک💜💜
اینم عیدی من به شماااا
ولی ووت ها خیلی کمه این واقعا ناراحتم کرد:'(
برا همین تصمیم گرفتم هر وقت ووت این قسمت 15 تا شد چپتر جدیدو بنویسم:))

یادتون نره رو ستاره کوچیک بزنین;)

بوی خونی که از یه ناخن کوچیک به همه جا منتشر میشد،حال پلیس هایی که اونجا بود رو به هم میزد.جانگ کوک دستشو روی بینی و دهنش گذاشت و یه قدم عقب رفت.

باناباوری خودشو روی مبل انداخت.نگاهاش دوباره به ناخن همسرش روی میز افتاد.از چشاش ناراحتی خونده میشد.جانگ کوک فکر نمیکرد کسی که همسرشو دزدیده تا این حد پیشوری بکنه و این ناخودآگاه باعث ناراحتیش میشد.

قلبش داشت از دهنش میزد بیرون و نمیتونست چشاشو از ناخن برداره.

با صدای زنگ گوشی همه به اون طرف نگاه کردن جز جانگ کوک.

ووبین از جاش بلند شد و به طرف گوشی رفت.تو این مدت،جانگ کوک فقط به یه نقطه زل زده بود. احساس میکرد یه آتیش تو بدنش هست و هر ثانیه بیشتر شعله ور و مثل یه غده سرطانی به همه جای بدنش منتشر میشد.

سربازرس با دیدن شماره ای که تو گوشیش سیو شده بود،بهش جواب داد. در این میان جانگ کوک هم نمیدونست باید چه عکس العملی داشته باشه و با نگاهای بی هدف و پوچ به اطراف نگاه میکرد،تازمانی که ووبین ای جمله هارو بگه:

"مثل اینکه NO:11 به همه ی خبرگزاری ها ایمیل فرستاده. از این به بعد همه دزدیده شدن همسرتون رو میدونن."

بعد چند ساعت خبرنگارها دور خونه جمع شده بودند و جانگ کوک پشت پنجره بدون اینکه میمیکی رو صورتش باشه، بهشون نگاه میکرد.

بعد چند ثانیه یهو شروع کرد حرف زدن.

"دنبال چیه؟ خودش بهم گفته بود به پلیس خبر نده ولی الان دنیارو ریخته اینجا!"

از پنجره دور شد و به طرف ووبین رفت. در این حین هم سربازرس به خبرایی که درباره دزدیده شدن جیمین بود نگاه میکرد.

"معنی این چیه؟ اگه همسرم مرده یعنی همه چی تمومه! هدفش چیه؟! خودشو نشون دادن؟"

درحالی که جانگ کوک بدون هیچ احساسی اینارو میگفت، سربازرس لپ تاپشو محکم بست و گفت:

"آقای جئون نگران نباشین کسی با کشیده شدن ناخنش نمیمیره.فقط میخواد شما رو بترسونه.هنوز هم دنباله پوله."

حرفاش مثل یه مشت رو صورت جانگ کوک کوبیده شد و مجبورش کرد که هیچ حرفی نزنه.

hallucination ¤ jikookHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin