┨پیوند├

436 85 49
                                    

قسمت پنجم

سر سهون روی شانه اش افتاده بود و در خواب فرو رفته بود.خیلی خسته شده بود,لبخندی به چهره ی غرق در خوابش زد.نگاهش را به شیشه تزریقی امپول داد.چندباری شیشه را بین انگشتانش جا به جا کرد و مردد به بیرون نگاه کرد

"-با توجه به اینکه بخیه پاتون تا الان جذب شده,خب انجام کاری که شما میخواین اسیبی به پاتون نمیزنه اما درد زیادی رو باید تحمل کنین,بافت های پاتون هنوز ملتهبن و فعالیتی مثل رقص میتونه این وضعیت رو وخیم تر کنه

-متوجهم اگه بتونین داروی بی حسی بهم تزریق کنین که نصف روز دردو حس نکنم کافیه

-من براتون مینویسم,هروقت تزریق کنین تا 8 ساعت بعد متوجه چیزی نمیشین اما بعدش درد بدتری سراغتون میاد,منظورم درباره ی اثر بعدشه متوجهین؟

-بله متوجهم,اهمیتی نداره ,میخوام اینکارو بکنم"

به بکهیونش قول داده بود تا رقصی که اولین بار از او دیده بود را اجرا کند.اولین رقصی که بکهیونش دیده بود همان رقصی بود که چانیول به او یاد داده بود.

حس خوبی به این ماجرا نداشت اما بکهیونش مهمتر بود,شادی او را به هرچیزی ترجیح میداد حتی اگر هویتش فاش میشد.

شیشه را به ارامی در جیب کاپشنش فرو برد و کاپشن سهون که رویشان بود را بالاتر کشید تا رویشان را بهتر بپوشاند.سرش را به سر او تکیه داد و مشغول تماشای سیاهی منظره شب پشت شیشه های اتوموبیل شد.

•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•

-بکی نمیخوای بخوابیم؟دیر وقته

-اینم ببینم هوم؟بعدا

چانیول نگاهی بصورت خسته بکهیون انداخت که سعی داشت چشمان سرخش را بزور باز نگه دارد .دستی به موهای قهوه ایش کشید

-چشمات خستن!فعلا بهتره بخوابی

-میخوابیم دیگه...اخراشه

نگاه چانیول دنبال ساعت گشت و بادیدن ساعت گوشه ی لپ تاپ اخمی کرد.از نیمه شب هم گذشته بود.موس را تکان داد و با چند کلیک صفحه را بست و خاموشش کرد.

-چانیولی!

-بسه بکی,باید بخوابیم,فردا روز مهمیه,نمیخوام خسته باشی

درحالی که غرغر های بکهیون را جایی نزدیک گوشش میشنید, لپ تاپ را کناری گذاشت و پتو را روی خودشان کشید.درحالی که دستانش را دور کمر بکهیون گره میزد,پاهایش را هم دور پاهای او قفل کرد وبیشتر بخودش نزدیک کرد

-فرار که نمیکنه بکی,میتونیم بعدا نگاهش کنیم,اخه کی شب قبل از عروسیش انقدر بیخیاله

-خب همه چی حاضره نگران چی باشم؟

-بکیِ گلم تو الان حسش نمیکنی اما من فرداتو میبینم,حداقل بخواب چشمات پف نکنه خب؟

-پس برام حرف بزن تا بخوابم

" Wounded Hearts " [Complete]Where stories live. Discover now