┨بوسه├

441 80 32
                                    

قسمت هفتم

دور میز نشسته بودند و چراغ ها را خاموش کرده بودند.نور ضعیف شمعی فضای اطرافشان را روشن میکرد.به پیشنهاد بقیه قرار بود بازی جرئت و حقیقت انجام دهند.سرش را پایین انداخته بود و تمام مدت در دلش ارزو میکرد اتفاق بدی نیفتد.

صدای کای جو را شکست و به سمت جلو خم شد

-خب پس تنبیه؟؟!نظرتون در مورد بوسه چیه؟یه بوسه فرانسوی؟

-نه!

-آره!

-چرت میگی!

صدای اعتراض و موافقت ها بلند شد.چن نگاهش را از نور شمع ها گرفت و بصورت گرفته شیومین داد.
این بازی مزخرف هرچه بود شاید درصدی هم به او کمک میکرد.
به او برچسب خودخواهی زده بودند پس خودخواه میشد.
هرطور شده شیومینش را برمیگرداند.باید به دلش تلنگر میزد.

وقتی نظرها درباره تنبیه پرسیده شد,دست راستش را بالا برد و با اینکارش تعداد موافق ها بر معترض ها غلبه کرد

کای فشاری به بطری داد و بطری سبزرنگ شروع به چرخش کرد.بطری سبزرنگ میچرخید و میچرخید و نگاه ها را روی خودش خیره میکرد.
چرخید و چرخید و چرخید و اولین سوالات را بین چن و کای رقم زد.
چهره ی کای چیزی از حالتش نشان نمیداد.

-نظرت درباره عشق چیه؟

چن از سوالش جاخورد.لبخندی زد که گونه ها برجسته اش نمایان شد.در تاریکی اتاق به سختی میشد صورتش را دید.دستانش را درهم گره زد.

-عشق؟با اینکه سخته ،تلخه ، اما هرچیزی بشه مثل یه عشقه توی دل آدم ریشه دونده و نمیشه کندش همیشه هسته چه تلخ باشه چه شیرین!

دستش را سمت بطری دراز کرد و برای دومین بار بطری را چرخش داد.صدای فحش ها زیر لب شیومین به کای را میشنید.بطری میچرخید و نور شمع در بدنه اش منعکس میشد.

بطری ایستاد و با ایستادن سهون را انتخاب کرد.سهون از او دور بود و چهره اش را زیاد نمیدید.لبش را گزید

- بنظرت چی باعث میشه ینفر قید همه چیشو بزنه؟

صدای گرم و نفوذ کننده سهون جوابش را داد

-نفرت!نفرت و نفرت!

بدون حرفی با سرعت بطری را چرخاند.بازهم بطری چرخید و چرخید و چرخید و این دفعه بکهیون را انتخاب کرد.
بکهیون سرچرخاند و با چشمان مشکیش به سهون خیره شد.سهون نگاهی به چشمان بکهیون انداخت و با کلافگی سر تکان داد

-کی رو توی این دنیا خیلی دوست داری؟که تنهات بذاره غمگین میشی؟

بکهیون لب پایینش را جلو داد

-معلومه دیگه چانیولی و هان هیونگ!

-ینفرو باید بگی

-پدرم!

" Wounded Hearts " [Complete]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant