از کسایی که تو پارت قبل کامنت گذاشتنو ووت دادن تشکر میکنم ❤😊چرا همیشه اینجوری کامنت نمیزارین؟ چرا من رو خر ذوق نمیکنید ؟ چرا؟
باز هم سر قولم موندمو این پارت رو اپ کردم ...
اگه بازم مثل بچه های حرف گوش کن کامنت بزارین
فرداشب هم اپ داریم 😊😊
خودتون هم میدونید خوش قولم پس... با انرژی شروع کنیدLove the all
X.بی حوصله روی صندلی چرخ دارش نشسته بود و روی
برگه های سفید اَشکالی رو میکشید و بعد مچاله میکردو
از جایی که نشسته بود توی سطل زباله مینداختو همین روال با برگه های سفید دیگه که بعدش با قلم زین خط خطی میشد طی میشد سطل رو به پر شدن میرفت که سروکله ی هری پیدا شد
اون پسر قد بلند جلوی در ایستاده بود و با چشمایه سبزش به زینی که متوجه اومدنش نشده بود نگاه میکرد
در رو بست و جلوتر اومدهری- زین؟
با صدای دیگه ایی که توی اتاقش شنید سریع سرشو چرخوند و با دیدن هری لبخند کج و کوله ایی زد
زین- هی..
هری جلوتر اومد و روی صندلی نشست به گودی زیر چشمایه زین خیره شد
اون پسر کلافه و بی حوصله بود... انگار که شب خوبی رو نداشته !هری- این چه وضعشه پسر..! تو حالت خوبه؟
زین-من..من اره..خوب.
هری نگاه نگرانشو به چشمایه خسته ی زین دوخت
هری- اگه تعریف تو از خوب این باشه خدا میدونه تعریفت از یه حالِ فاکدعاپ چی میتونه باشه
زین خندید- جدی میگم من خوبم. فقط یکم بی حوصلم
هری- از چشمات بیخوابی میباره پسر.. زیر چشات کبود شده
زین با انگشت هاش چشماشو لمس کرد و ماساژ آرومی بهشون داد تا سوزی که باعث حلقه زدن اشک میشد رو از بین ببره
هری میدونست..این پسر باز شب رو با لیام گذرونده..
این وضع قرار بود تا کی اینجوری پیش بره ؟
تا کی قراره لیام شب ها به اومدنش ادامه بده؟اما تصمیم گرفت سکوت کنه..
هری- امروز به جز نشستن توی شرکت کاری از دستت برنمیاد زین.. بهتره بری خونه و یکم بخوابی.. راستش کارا هم دیگه سبک شده..
زین-نه هری..من خوبم.
هری-احمق تو حالت خوب نیست. به راننده میگم برسونتت
زین خواست اعتراض کنه که با چشمایه هری که هشدار میداد ساکت شد و خندید- باشه
هری- زود باش بلند شو کتت رو بپوش.
زین سر تکون داد و کتشو که پشت صندلیش گذاشته بود رو پوشید و به سمت هری که کنار در منتظرش بود رفت