از پله ها بالا رفت و در پشت بام رو باز کرد، باد سرد توی صورتش خورد و باعث شد بالاخره اکسیژن به ریه اش برسه. نفس عمیقی کشید و پشت دستش رو روی گونه اش کشید، هنوز داغ داغ بود.
جلوتر رفت و باصدای قدم هاش کسی که بکهیون متوجهش نشده بود سمتش برگشت، بکهیون با دیدن چانیول لبخند زد.
یه لبخند واقعی و با سرخوشی گفت: آه... تو اینجایی؟
چانیول متعجب پرسید: دنبال من میگشتی؟
بکهیون لب هاش رو روی هم کشید و کشیده زمزمه کرد: نه... اون تو... خیلی... شلوغ بود، احساس کردم... دارم ...خفه میشم
چانیول قدمی جلو گذاشت و توی صورت بکهیون دقیق شد: خوبی؟
- من فقط ...
انگشت اشاره و شستش رو تو فاصله کمی نگه داشت: یکم... مستم
- مهمونی چطور بود؟
بکهیون خندید و گفت: من ... بابانوئل هیونا بودم .... بـــعـــد... سوهیون، بابانوئل من
انگشت اشاره اش رو به طرف خودش گرفت، چشم هاش رو گرد کرد و پرسید: چقدر میتونه خوب باشع... به نظرت؟
چانیول به لحن بامزه بکهیون خندید و گفت: چی براش خریدی بابانوئل عصبانی؟
بکهیون آروم خندید و بعد یکم جلو رفت و با صدایی که مثلا میخواست آروم باشه، اما نبود گفت:کتاب... آداب معاشرت برای دختران ... و پسران جوان
چانیول این بار بلندتر خندید و فکر کرد بکهیون مست چند لول دوست داشتنی تر از بکهیون معمولیه اما دیگه چیزی نگفت، دلش نمیخواست بکهیون فکرکنه ادم پر حرفیه.
بکهیون از اینکه صحبتشون ادامه پیدا نکنه استرس داشت، برای همین دنبال یه حرف دیگه گشت. هوا سوز داشت و سرد بود اما اون هنوز احساس گرما میکرد و برای همین نمیتونست خوب فکرکنه.
- تو... تو برای چی اومدی این بالا؟
چانیول به بکهیون که با گونه های سرخ شده، سرش رو پایین انداخته بود و لبه بافتش رو دور انگشتش میپیچید نگاه کرد و برای اولین بار احساس کرد یه چیزی ته دلش تکون خورد.
- اممم... خب... من گاهی میام اینجا
- مثل من که میشینم زیر اون درخته؟
چانیول به چشمای بکهیون که برای بهتر دیدنش، سرش رو بالا گرفته بود نگاه کرد: اره... مثل تو ...که میشینی زیر اون درخت، اینجا آروم و بی سروصداس، میتونم وقتایی که کلاس موسیقی پره اینجا تمرین کنم، اینجــ...
بکهیون سریع سرش رو پایین انداخت و دست هاش رو پایین بافتش مشت کرد. تند تند پلک میکرد که نکنه جلوی چانیول گریه کنه. " با نایون میومد اینجا؟"
چانیول باز هم نفهمید چرا بکهیون سرش رو پایین انداخته برای همین دستش رو روی شونه اش گذاشت و خم شد: بکهیون...؟
YOU ARE READING
Myosotis
Fanfictionبکهیون یک پسر درونگراست که روزگارش رو با کتاب ها و فکرکردن به چانیول میگذرونه، اون واقعا هیچ دوستی تو مدرسه نداره و نقطه مقابلش چانیول، اون یه پسر برونگرای پرسروصداست که یه اکیپ دوستی کوچیک داره اما دلیل نمیشه با بقیه رابطه دوستانه نداشته باشه این...