Sorry can't save me now
Sorry I don't know how
Sorry there's no way out
But down
Hmmm,down
"هری" و "لویی" باهم زندگی میکردند. درست مثل گذشته ها. اما هنوز هم یک چیزی می لنگید... انگار که چیزی کم بود...
"لویی" امید خود را از دست داده بود... راه برگشتی وجود نداشت...
دستان زخمی "لویی" بین فرفری های "هری" می رقصیدند و اجازه می دادند که صاحب دستان آن فرفری ها را با تمام وجود بپرستد و تحسین کند.
"هری" سرش را روی سینه ی "لویی" گذاشته بود و به تپش قلب "لویی" گوش سپرده بود انگار که تپش قلب "لویی" گوش نواز ترین سمفونی جهان است. سمفونی ای که سازنده آن باخ یا بتهوون نبود... آن سازنده قلب "لویی" بود.
دقایق طولانی ای به همان منوال سپری شد.
"هری"
"بله" همانطور که سرش روی سینه "لویی" بود جواب داد.
"چیزایی هست که بهتره بدونی لاو"
صدای رینگتون گوشی "هری" اجازه نداد که حرف هایش را کامل کند. او از اتاق بیرون رفت تا به گوشی اش که بدون وقفه زنگ میخورد برسد.
"لویی" از فرصت استفاده کرد و یک خودکار و کاغذ برداشت و پشت میزش نشست و شروع به نوشتن کرد.
"هری عزیزم....
_____________________________
امیدوارم خوشتون بیاد. حتما ووت بدین و کامنت بزارین.
این چپتر رو هم بخاطر یکی از دوستام انقد زود آپ کردم :)
Shishimoon :))))
Yours sincerely, Ocean.
YOU ARE READING
Listen Before I Go [L.S]
Fanfiction[Completed] هری عزیزم؛ من خیلی دوستت دارم ولی شاید عشق هیچوقت کافی نباشه..