میدونم چپتر قبلی به شرط ووت نرسیده ولی خیلی دوست داشتم هر چه سریعتر این چپتر رو آپ کنم. پس برام ووت و کلی نظر بذارید وگرنه قلبم میشکنه 😕
—جونگین برای بار هزارم برای لوهان توضیح داد:«تو یه گوشه میشینی و من صحبتمو با سهون تموم میکنم بعد با هم برمیگردیم.»
لوهان ناله کرد:«مغزمو گاییدی احمق. باشه فهمیدم!»
جونگین نفس عمیقی کشید و وارد کافهی سهون شد. مثل همیشه فضای گرم و دوستداشتنیش باعث میشد بخوای ساعتها اونجا بمونی. سهون مشغول کار بود و با دیدن جونگین بهش لبخند مهربونی زد. جونگین کنار لوهان زمزمه کرد:«خاک بر سرم، حتی لبخندش قلبم ذوب میکنه.»
لوهان کلافه گفت:«هنوز نمیدونم چرا میخوای باهاش به هم بزنی وقتی اینقدر دوستش داری.»
جونگین لبخند زد:«نمیدونم، احساس میکنم نداشتن یه سری موهبتها از داشتنشون بهتره.»
-«اگه یه چیزی زیادش خوبه به این معنی نیست که زیادترشم خوبه؟»
جونگین اخم کرد:«این چه کوفتیه؟»
لوهان خندید:«داستانیه که یکی از دوستام بهش علاقه داشت.»
جونگین چیزی نگفت و به سمت سهون رفت. نگاه سهون مثل همیشه گرم و حمایتگر بود. سهون خواست دهنشو باز کنه که جونگین محکم گفت:«ما باید صحبت کنیم.»
سهون سرشو به نشونهی مثبت تکون داد. لحن محکم جونگین موجب میشد بخواد گریه کنه. جعبهی پاندورای اونها خیلی وقت بود که توسط جونگین باز شده بود و سهون حالا فقط میتونست امید داشته باشه که همه چیز درست میشه. دهنشو نمیتونست باز کنه چون احساس میکرد اینجوری صداش میلرزه. جونگین نفس عمیقی کشید:«بیا تمومش کنیم، یعنی اینجوری نباشیم که توی یه فاصلهی تخمی باشیم تا من درست بشم و برگردم؛ من شاید هیچ وقت درست نشم، پس بیا تمومش کنیم.»
سهون شمرده گفت:«میدونی که مجبور نیستی بری؟ فقط میتونی برگردی و همه چیز مثل قبل خواهد بود.»
لحن سهون بر خلاف تلاشی که داشت سراسر عجز و التماس بود و این قلب جونگین رو میفشرد. جونگین محکم ادامه داد:«نه سهون، اون جوری نه... من نمیتونم باهات اونجوری باشم، راستش اصلا حواسم نبود که چقدر رقتانگیز و داغونم...»
YOU ARE READING
The Story Boy: Amorist
FanfictionCompleted ✅ فصل سوم: اموریست کاپل ها: بکیول، سکای ژانر: فلاف، عاشقانه، اسمات خلاصه: آیا رابطهی چانیول و بکهیون با همهی تفاوتهاشون درست پیش میره؟... جونگین هنوز برای پیدا کردن خودش داره تلاش میکنه تا اینکه غیرقابل پیشبینیترین آدم ممکن بهش کمک...