☃Snowman☃

Snowman Part 2

☃️قسمت دوم☃️

امروز اولین برف زمستونی در حال باریدن بود ... جوری میبارید که انگار قرار نبود متوقف بشه ... بعد از گذر چندین ساعت وقتی بالاخره بارشش متوقف شد ... مربی به بچه ها اجازه داده تا به حیاط برن و برف بازی کنن... سهون یک گوشه نشسته بود ... تنها کاری که کرده بود درست کردن یک گلوله ی برفی کوچولو جلوی پاش بود!

جونگین به سمتش دوید

- بیا با هم یه آدم برفی درست کنیم!

این رو گفت و دستش رو کشید ... این پسر انگار کشیدن مردم دنبال خودش عادتش بود!

جونگین با ذوق از این ور به اون ور میدوید و سهون داشت فکر میکرد که اون پسر که از خودش کمی قد بلند تربود اما هیکل پری داشت مثل یک کیک نسکافه ای خامه ای، نرم که طعم عجیبی داره ... لطیفو دوست داشتنی! ... این فکر باعث شد نا خود آگاه لبخند بزنه

- واو ... تو هم بلدی بخندی؟

سهون که خجالت کشیده بود گونه هاش رنگ گرفتن که این باعث شد جونگین بیشتر بهش بخنده

- زود باش یه گلوله ی برفی بزرگ درست کن ... منم یکی درست میکنم

سهون سری تکون داد و مشغول درست کردن گلوله شد ... وقتی کارش تموم شد به کای نگاه کرد که در تلاش بود گلوله ی برفیشو بلند کنه اما خب انگاری اونقدر ها هم موفق نبود .... به سمتش رفت تا کمکش کنه ... جونگین با دیدن سهون که به کمکش اومده بود گل از گلش شکفت ... گلوله رو با هم بلند کردن و به سمت گلوله ی برفی بزرگتر رفتن تا بتونن روی اون قرارش بدن

وقتی گلوله به خوبی مستقر شد جونگین با نگاه رنگین کمونیش گفت

- من امروز کلی دکمه با خودم آوردم

دست کرد توی جیبش و چند تا از دکمه ها رو به سهون داد

- تا من دکمه هاشو میذارم تو هم چشم و دهنشو درست کن!

سهون باز هم چیزی نگفت و فقط کاری که جونگین ازش خواسته بود رو انجام داد... کارشون که تموم شد جونگین کمی سر چرحوندو اینطرفو اونطرفو نگاه کرد بعد با ذوق به طرفی دوید ... سهون کنجکاوانه اون رو زیر نظر گرفته بود ثانیه ای بعد جونگین داشت سطلی رو که معلوم نبود از کجا آورده ؛ برای کلاه آدم برفیشون استفاده میکرد

- خیلی قشنگ شد

جونگین با رضایت اعلام کرد و باعث شد سهون کنارش بایسته و از دید اون به آدم برفی نگاه کنه

جونگین با سرخوشی گفت

- قشنگ نیست؟

-قشنگه!

یک دفعه جونگین گفت

- شبیه توئه!

سهون مؤذب لبخندی زد ... این دومین لبخندی بود که در اون روز روی لب هاش مینشست