part16

6.5K 722 36
                                    

•کوک•

سینه هامون به خاطر زمان زیادی که لب هامون به هم وصل بودن بالا پایین میرفتن.

تهیونگ دستاشو به سمت نیپل هام بردو از روی پیرهن باهاشون بازی میکرد

ناله های ارومی از دهنم بیرون اومد.تهیونگ با چشمای خمارش به لبام زل زدن و به سمتشون حمله ور شد.

زبونشون وارد دهنم کرده بودو تموم دهنمو مزه میکردو حالا به علاوه ی لبامون زبونامونم با هم میرقصیدن.

داخل اتاق بزرگم فقط فقط صدای بوسه ها و نفس های پشت سر هممون شنیده میشد

بوسه هامون طولانی و خشن و نفس گیر بود.

ازم فاصله گرفتو دکمه های پیرهنمو دونه به دونه از بالا باز کردو بعد از تنم در اوردو به گوشه ی تخت بزرگم پرت کرد.

زبونشو دورانی روی نیپلام میکشید و با هر حرکتش منو به اوج نزدیک میکرد.

فکر اینکه دیکشو داخلم حرکت بده و محکم بهم ضربه بزنه هورنی ترم میکرد.

نیپلامو  می مکید و روی تنم لاو مارک مینداخت. جای جایه تنمو میبوسید و مارک میداخت و حالا به بالای شلوار رسیده بود.

انتظار داشتم که شلوارمو در بیاره و به فاکم بده ولی ازم جدا شدو روی موهام بوسه ای گداشتو ازم فاصله گرفت

"فکر میکنم تا همینجاهم زیاده روی کردم"

یعنی چی...نکنه منو نمیخواد...نکنه واسش بس نیستم...نکنه....هزارو یک فکر سراغم اومد و نا خواسته لب زدم

"چرا...نکنه..."

جمله مو قطع کردو گفت

"بیبی خودتو ناراحت نکن الان زوده"

_________________________________________

•تهیونگ•

نمیدونم چه مرگم شده. از یه طرف میخوام کاملا مال من شه میخوام خودمو داخلش حس کنم میخوام همه جاشو مزه کنم ولی از یه طرف نمیخوام زیاد پیش برم نمیخوام اگه اتفاقی بیوفته اسیب ببینه

از وقتی دیدمش گاهی از فکرام و کارام و حرفام خندم میگیره...باورم نمیشه منی که هیچکی واسم مهم نبود و فقط میخواستم واسم ناله کنن حالا به خاطر اعتماد یه پسر خودمو کنترل کردم و به فاکش ندادم.

قیافه ی کوک در هم شده بود دهن باز کرد تا جوابمو بده ولی سریع پشیمون شد و چیزی نگفت و به سمت پیرهن حریر مشکیش که گوشه ی تختش افتاده بود خیز برداشت و تنش کرد.

از رو تخت بلند شدو باهم بدون هیچ حرف دیگه ای از اتاق خارج شدیم...از پله ها پایین اومدیم که پیشخدمت رو به جونگ کوک گفت

"اقا غذا امادست مادرتون منتظرتونن"

"باشه برو به کارت برس"

My_Life[vkook]Where stories live. Discover now