لویی:*شب ازدواجش توی اتاق جدا میخوابه*
هری: بغلم نمیکنی؟ نازم نمیکنی؟
لویی:خفه شو من ازدواج کردم که دست از این کثافتکاریام بردارم
از اون دسته توییت های عالی بود که خونده بودم ^_^
YOU ARE READING
One Direction [Fun]
Fanfictionزین:چرا صورتت دودیه؟ لویی:زنگ زدم آتش نشانی مزاحم شدم زین:چه ربطی داشت؟ لویی:ترسیدم بیان بگیرنم،خونه رو آتیش زدم زین: ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~اینجا توییت های فان از واندی رو میزارم ~این بوک گزیده ای از توییت های عالیای هست که خوندم ~فقط برا...
Fourteen
لویی:*شب ازدواجش توی اتاق جدا میخوابه*
هری: بغلم نمیکنی؟ نازم نمیکنی؟
لویی:خفه شو من ازدواج کردم که دست از این کثافتکاریام بردارم
از اون دسته توییت های عالی بود که خونده بودم ^_^