Photographer

1.9K 287 38
                                    

دستای عرق کردشو به جین یخیش کشید تا کمی خشک بشن و به کیف دوربینش چنگ زد
قدمای بلندشو به سمت اون برج 60 طبقه برداشت و واردش شد

همونطور که حدس میزد کاملا شیک و مدرن و مناسب یه شرکت معروف
به سمت میز بزرگ اطلاعات رو به روش رفت

_:ببخشید؟

زن پشت میز سرشو بلند کرد و لبخند زد
+:چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟

_:امم راستش من برای ازمون عکاسی شرکت گوچی اومدم میخواستم ببینم باید کدوم طبقه برم؟

زن ریز خندید
+:کل این ساختمون برای شرکت گوچیه پسر.. عکاسی؟.. اه متوجه شدم باید بری طبقه 59 اونجا راهنماییت میکنن

کوک که انقدر استرس داشت حتی متوجه نشده بود توسط زن کمی مسخره شده با تعظیم کوتاهی سمت 4 تا در آسانسور که ادمای زیادی منتظر بودن تا سوار بشن رفت
شانسش زد و خیلی سریع تونست سوار آسانسور پایین اومده بشه

چشماش با اضطراب شمارش طبقاتو رصد میکرد
خب درسته ازمون دادن تو تک شعبه شرکت معروفی مثل گوچی تو سئول کمی اضطراب اور بود اما استرس کوکی فقط به خاطر این مسئله نبود
در واقع اون تو این یه هفته صدها شرکت ازمون داده بود و هیچکدوم قبولش نکرده بودن و پدرش شرط گذاشته بود تا اگه امروزم قبول نشه کلا باید قید عکاس بودنو بزنه و یه بیزینس من مثل خودش بشه

استرس کوکی برای این بود که کارشو در حد شرکت گوچی نمیدونست اما این فرصتم از خودش نگرفت چون اصلا و ابدا دلش نمیخواست یه بیزینس من خشک و سرد که هر روز صبح سر تایم تو جلسه های شرکت حاضر میشه باشه اونم بدون هیچ علاقه و اشتیاقی در حالی که اون عکاس شدنو به خاطر احساس امید و شوقی که بهش میداد دوست داشت
بالاخره هر چی نباشه اون یه جوون 23 ساله بود

با صدای زنی که طبقه ی مورد نظرشو اعلام میکرد تازه متوجه شد که همه تا قبل از طبقه ای که اون میخواست بره پیاده شده بودن
اروم بیرون رفت و نگاهی به دور و برش انداخت
تنها راهرویه اون طبقرو طی کرد و به تک در شیری رنگی رسید

دستشو بالا اورد و چند تقه به در کوبید و بعد چند لحظه در باز شد
با تردید وارد و در اتوماتیک پشتش بسته شد
اتاق بزرگ با دیزاین مدرن و شیری رنگ.. یه دست مبل شیری برای انتظار که یه نفر دیگرو هم که احتمالا برای ازمون اومده بود و اونجا دید و میز منشی که الان خالی بود و در واقع هیچکس پشتش نشسته بود

سمت مبلا رفت و کنار اون پسر نشست
_:امم.. سلام شما هم برای ازمون اومدید؟

پسر نیم نگاهی بهش انداخت و دوباره مشغول بازیه تو گوشیش شد
ابروهای کوکی بالا پرید ولی ترجیح داد بیشتر از این خودشو ضایع نکنه
صدای باز شدن در کنار میز منشی باعث شد حواسش جمع بشه

 𝑰 𝒇𝒆𝒍𝒍 𝒊𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒌𝒊𝒎 𝒗 (completed) Where stories live. Discover now