تق تق..تق تق تق
اوففف کی داره الان با این مدل در زدنش میره رو اعصاب من
تق تق
اروم باش کوکو اروم
+بله
#ارباب کوچک من هستم هاینا
+اوه ..هینا تویی بیا تو
(مزاحم۰_۰)
درو باز کردو اومد تو#راستش ارباب کوچک ارباب بزرگ و همسرشون اومدن از ما خواستن که به شما بگیم برید تو اتاقشون پیششون چون کارتون دارن
+اوهه!! باشه الان میرم مرسی هاینا
اَاَاَاَاَاَاَاَاَ
بدبخت شدم فکر کنم مامان و بابا فهمیدن من تو اتاقشون بودم
خدا به خیر بگذرونهاگه مردم برام یه مراسم ابرومند بگیرید
خودمو اروم نشون دادم و رفتم دم در اتاق
در زدم و اجازه ورود گرفتم
رفتم تو
اهاااا الان خودمو ازاد میکنم
تا بابا اومد حرفی بزنه با حالت گریه و تندتند گفتم:
+بخدا من نمیخواستم بیام تو اتاقتون و روتختتون بخوابمو تختتونو بهم بریزم ولی شما نبودین و من دلم براتون تنگ شده بود و
نمیدونستم چجوری رفع دلتنگی کنم(جنگکوک بَبَم ریدی )
_چییی جونگو تو اومدی تو اتاق ما !
درسته کسی که این حرف رو زد مامانم بود که با عصبانیت تمام گفت
+من فقط دلتنگتون بودم
باتمام خجالتی که داشتم گفتم
÷عزیزم اروم باش
_چطور اروم باشم جونگو بگو ببینم جاییم گشتی؟!
+نه نه نه... هیجارو نگشتم فقط اومدم رو
تخت خوبیدم همین
(اره جون عمت عزیزم فقط خوابیدی¤_¤)÷عزیزم میبینی که فقط اومده خوابیده اروم باش واینکه اقاکوچولویه من ،ما میخواستیم درباره یه چیز دیگه باهات صحبت کنیم
+ها؟ درمورد چی؟!
÷خب جونگو عزیزم اول بیا بشین اینجا تا بهت بگم
رفتم و تو بغلش نشستم
÷ ببین عزیزم تو قبل از اینکه بیای ما یه پسر داشتیم و اون الان برادر تو به حساب میاد و اون بعداز فهمیدن اینکه تورو اوردیم خیلی
¤هوهوهو نظرتون با یکم دراما چیه ؟!روخانم مینگ جواب نمیداد بزار ببینم رو بابا جواب میده؟!¤
DU LIEST GERADE
سلام سلام
Fanfictionسلام لاولیای خوشگل اومو تو که داری اینو میخونی ،چقدر خوشگلی اره دقیقا با خودتم😉😊 لاولیای خوشگل من دارم یه فیک ویکوک خوشمل مثل خودتون مینویسم خیلی خوشحال میشم بخونیدش😇❤💋 خوشملای من اگه دوست دارین بخونینش ووت بدین تا منم براتون یه خلاصه و قسمت او...