بیدار که شدم ساعت هشت صبح بود
رفتم پایین صبحونه بخورم که دیدمشون اونجا پایین سر میز بودن
واقعا وقتی میبینمشون یادم به اون صحنه میوفته و حالت تهوع میگیرم
یکی نیست بگه دیگه سنی ازتون گرشته لعنتیا
خب کوک بهش فکرنکن فکرنکن+سلام صبح بخیر
باکمترین صدایی که از خودم میشناختم گفتم_صبح توهم بخیر جونگو
=صبح توهم بخیراگه قیافه هاتونو نمیدیدم حتما به خیر بود برام
خب کوک بیا همین یبارم که شده مثل بچه های همسن و سال خودت رفتار کن
دویدم سمت پدر و پریدم تو بغلش و یه بوسه محکم از صورتش گرفتم+بابا خیلی خوشحالم که پیش تو هستم
=پس من چی
از بغل بابا درومدمو خودمو انداختم تو بغل مامان
=ایییی
+چیشد مامان
=هیچی عزیزم خیلی محکم پریدی پاهای مامانم درد میکنه
+چرا پای مامان درد میکنه؟با چشمای ترسیده اول یه نگاه به من و بعد به بابام کرد
_خب میدونی جونگو دیشب بعد خوابیدن تو مامان یه چیز سنگینو بلند کرد ولی چون سنگین بود لیز خوردو افتاد رو پاهای مامان+اها خب کجای پات اوخی شده مامان بگو تا ببوسمش اخه خاله چانگ میگفت اگه کسیکه دوستش داری اوخی بشه باید اونجایی که اوخی شده رو ببوسی تا خوب بشه
با ضعف نگام میکرد
_وواااااایییی پسر خوشگلم چه مهربونه
ولی نیاز نیست چون جایی که مامانت اوخش کرده نمیشه بوسید
(خب معلومه نمیشه بوسیدش دیوث)+خب باشه ولی خب یعنی حتی نمیتونم نازیش کنم؟!
_نازم نمیشه کردش
+خب باشه پس ارزو میکنم زود خوب بشه_هههههههههه
=ههههههههههاونروز به خیر گذشت تا سه روز بعدش
#اره خودم با چشمای خودم دیدم خانوم تو شیر ارباب کوچیک داروخواب اور ریخت
¥اهههه
₩حالا اینارو وللش چه خبر از ارباب جوان؟!ارباب جوان ..اون کیه؟!
¥فهمیدم ایشون دارن بخاطر برادرشون میان اینجا واییی خیلی وقته نبودن اینجا
₩اره
#دلم برای ایشون تنگ شده ولی فکرکنم ایشون با همسر و برادر همسرشون بیان¥نمیدونم شاید
€اینجا چه خبره شما دارید اینجا چیکار میکنید ما بخاطر پشت مردم حرف زدن پول بهمون نمیدن
₩خانم هینا بخدا اونطور که فکر میکنید نیست
منم تا دیدم اوضاع خیته برای اینکه گیر نیوفتم فراریدم
خلاصه که اونروزم سرکردمروز پنجم ننه و بابام خونه نبودن پس کسی از خدمتکارا کاری به کارم نداشت پس رفتم
تو اتاق نن بوآم (😂)یه سرکی بکشم
اتاقشون قشنگ بود بدنبود رفتم جلو درایور کنار تختو درشو باز کردم و سریع درشو بسته لعنت به این زندگی
.
.
.
از اینا تو تلوزیون دیدم بهش
میگن کاندوم برای اینکه ذهنم درگیرش نشه رفتم دور کمد و درشوباز کردم و بگید
با چی روبه رو شدم؟!
افرین و مرحبا به شما لباسای توری اخه اینا به چه درد میخوره برای اینکه دیگه تو اون اتاق حال بهم زن نمونم اومدم بیرون وبهتره راجب دیروزم که ششمین روز بود نگم که تب و لرز داشتم بهرحال که اینم از
ماجراجویی من تو این یکهفته بود الان ساعت شش صبحه و من خوابم میاد باید یکم بخوابم
----------------
😀😀😇خب خب خب نظرتون چیه گلیا
بنظرتون ارباب جوان کیه؟!!پارت بعد اشنایی با اشخاص فیکه
خب میدونید من تو کانال درست اپ کردما ولی تو واتپد یه سری کلماتو پاک کردم تا خورده با ذهنتون بازی بشه چونکه اینطوری بیشتر حال میدهالبته احساس میکنم فیکم زیادی کتاب بازه نظر شما چیه؟!
أنت تقرأ
سلام سلام
أدب الهواةسلام لاولیای خوشگل اومو تو که داری اینو میخونی ،چقدر خوشگلی اره دقیقا با خودتم😉😊 لاولیای خوشگل من دارم یه فیک ویکوک خوشمل مثل خودتون مینویسم خیلی خوشحال میشم بخونیدش😇❤💋 خوشملای من اگه دوست دارین بخونینش ووت بدین تا منم براتون یه خلاصه و قسمت او...