جونگ کوک راجع به اعتراف جیمین چه فکری میکنه؟جیمین با نهایت سرعتی که میتونست تو خیابون های سرد میدوید بدون اینکه ایده ای داشته باشه که کجا میره.اون پابرهنه بود هنوز کفش هاش توی دستش بود میخواست هرچه سریعتر دور بشه.
حس حقارت میکرد.چطور میتونست دوباره با جونگ کوک روبه رو بشه؟از فکر اینکه مکنه از این به بعد چطور باهاش قرار بود رفتار کنه اشکهاش روی گونه ش جاری شد.
جونگ کوک قطعا ازش متنفر میشد.نمیخواست هیچ وقت دوباره ببینتش.جیمین نمیتونست با این کنار بیاد.ولی به محض اینکه صوت مکنه رو وقتی حرف های اونو تو اتاق تهیونگ شنیده بود دید میدونست این اتفاق میفته.
اون از شدت انزجار حتی نمیتونست حرف بزنه.
نه.جیمین نمیخواست باهاش رو به رو بشه.فقط میخواست به دویدن ادامه بده.
صدایی از پشت سرش اومد:"هیونگ صبر کن."
از روی شونه هاش نگاه کرد تا جونگ کوکی رو ببینه که واضحا پشت سر اون از خونه بیرون زده بود.اون باید به دویدن ادامه میداد.
جیمین سریع به یک کوچه فرعی پیچید که به یک پارک میرسید.وارد پارک شد ولی وقتی پاهای برهنه ش روی مسیر سنگریزه ای رفت جیغ کشید با دستها و زانوهاش روی زمین افتاد.کفش هاش طرفی پرت شدند.
جیمین به پارک متروکه نگاه کرد و دید کاملا خالیه.اون تنها بود.
جیمین وسط مسیر سنگریزه ای نشست و گریه کرد.ضجه ها و هق هق هاش رو رها کرد.جز غم و انده ناامیدی چیزی حس نمیکرد.
جونگ کوکیش دیگه هیچ وقت مثل سابق نگاهش نمیکرد.ممکن بود حتی دیگه کلا نگاهش نکنه.قلبش با بیچارگی به درد اومد.
-هیونگی؟
جونگ کوک پشت سرش بود.جیمین چشمهاش رو بست.تلاش کرد هق هق هاش رو خفه کنه.خودش رو سرزنش کرد که چرا دورتر نرفته بود و وسط پارک زمین خورده بود تا ضعیف و ناتوان به نظر بیاد.
_هیونگ؟
جونگ کوک دور زد تا جلوی جیمین قرار بگیره:"تو صدمه دیدی."
جیمین به پایین نگاه کرد تا دست ها و زانوهای خراشیده شده ش رو ببینه.وقتی افتاده بود حسش نکرده بود.تمام چیزی که حس میکرد بی حسی بود البته به جز اندوه توی قلبش.
الان که جونگ کوک بهش اشاره کرد حس میکرد درد داره به دست و زانوهاش هجوم میاره.
بی صدا گریه میکرد و از سرما و ترس خودش کمی میلرزید.
جونگ کوک گفت:"سردته هیونگ؟"بلافاصله ژاکتش رو دراورد تا به پسر روی زمین بده."بیا."محکم اونو دور پسرکوچتر پیچید و اونو توی گرما و عطر خودش غرق کرد.این به جیمین دلداری میداد و کمی ارومش میکرد.
YOU ARE READING
Not Alone (When you are here) || Persian Translation
Romanceجیمین در بدترین زمان ممکن میفهمه عاشق جونگ کوک شده وبه بدترین شکل ممکن باهاش باهاش کنار میاد. *این فیک ترجمه شده س و ورژن اصلیش تو سایت Ao3 اپ شده.اولین کار ترجمه منه پس لطفا باهام مهربون باشید:)*