شب سوم هم گذشت و روز چهارم شروع شده بود. با سردرگمی در محلههای پایین سئول برای پیدا کردن خونهای که به رنگ آبی بود و علت ارتباطش با جملات معما، میگشتند.
اما محلههای پایین شهر پر بود از رمالها و کف بینهای دروغگو که برای گذران معاش زندگیشون، جملات امیدوار کننده به مشتریهاشون میگفتند تا به زندگی مزخرفشون ادامه بدند و البته جهبوم و جینیونگی که جوان بودند از این قائله مستثنی نبودند و مشتاق بودند تا خیال بافیهای شیرین پیرزن کارت باز رو به روشون رو باور کنند.
پیرزن با چهرهی مطمئنی در حال چینش کارتهایی با رنگ بنفش بود تا به دروغهاش رنگ واقعیت و جدیت بزنه.
"پسر جان عدد شانستو بگو"
"آه من.. عدد شانسم ۱۶عه"
بعد از حرفش لبخند پهنی زد و منتظر شد تا پیرزن حرکت خفنی روی کارتها انجام بده ولی هیچ اتفاقی نمیوفتاد. سرش رو بالا آورد که با چهرهی طلبکار پیرزن مواجه شد.
"از یک تا ده عدد شانست"
"خب عدد من از ده بیشتره"
"بیخیال عدد شانست یه عددی بگو از یک تا ده"
"خب.. ۵"
پیرزن پشت چشمی برای جینیونگ که ذوقش کور شده بود، نازک کرد و با خوشرویی سمت جهبومی که کاملا پوکر بود و به اصرار جینیونگ الان اینجا نشسته بود، برگشت.
"خب پسر جذاب.. از یک تا ده چه عددی رو دوست داری؟"
جه بوم بی حوصله شونهای بالا انداخت و عدد ۷ رو برای پیرزن انتخاب کرد و دست به سینه به نقطهی نامعلومی خیره بود تا جادوگریهای پیرزن تموم بشه و جینیونگ متعجب تغییر رفتار پیرزن با جهبوم بود. ماهی کوچولوش مهرهی مار داشت. چون جاذبهی بالایی داشت و میتونست همه رو به خودش جذب کنه. حتی این پیرزن عنق و بد اخلاق.
"خب از چی میخواین بدونین، زندگی مشترکتون، زندگی جنسیتون یا فرزندآوریتون!"
جینیونگ با حرفهای پیرزن تقریبا در حال سکته بود و در این نقطه بود که تازه پیرزن و کارتهای مزخرفش برای جهبوم جذابیت پیدا کرده بود.
"هی تو مگه پیشگو نیستی! این مزخرفات چیه؟"
"احمق جون.. پیشگوی زوج های عاشق مگه اینو نخوندی؟"
جینیونگ با گونههایی که جایی برای بیشتر سرخ شدن نداشتند با چشمهای متعجب در حال خوندن عنوان کار پیرزن عنق بود و خودش رو بارها لعنت میکرد که انقدر بی دقته.
یکدفعه از جاش بلند شد و دست جهبوم رو گرفت و همراه خودش کشید.
"ما کارای مهمتری داریم بهتره وقت تلف نکنیم"
YOU ARE READING
Golden Fish || JJP
Fanfiction3 Shots [Completed] ✅ "خب اون فرد ناشناس گفته بود بعد از حل معما ببوسش... همین.. نگفت که اون کیه یا چطور اینکارو انجام بدم!" بین احتمالات و بررسیهای مغز گیجش بود که یکدفعه یقهی لباسش توسط جینیونگی که تا چند لحظهی پیش به قدری مریض بود که نمیتونست...