Ch2

945 263 182
                                    


'ببینم.. هنوزم دوست داری با این انگشتا ادامه بدم؟'

خندید. بنظرش کار دی او با کلمه ها خیلی خوب بود. ولی بعد با یاداوری چیزی اخماش توهم رفتن. اصلا دلش نمیخواست بعد این مکالمه با خودش ور بره. هرچند همین الانشم تحریک شده بود. پس کلا بیخیال نقشه اش شد.

تایپ کرد
"نه دیگه نمیخوام ادامه بدی"

جوابش سریع اومد
'پس میخوای چیکار کنم؟'

لباشو اویزون کرد و خداروشکر میکرد که دیده نمیشد. با خودش زمزمه کرد «من چیزی بیشتر ازینا میخوام»

ولی فقط تایپ کرد
"باهام بیا بیرون"

'چی؟؟؟'
'داری مسخرم میکنی؟ '

اخماش عمیقتر شد و حرکت انگشتاش سریعتر
"نه خیرر.. خیلی عجیبه ازت بخوام باهام بیای بیرون؟"

ایندفعه با تاخیر جواب داد
'معلومه که خیلی عجیبه.. وسط سکس چت داری عقب میکشی و میگی بریم بیرون! اونم به ادم مجازی ای که کارش تحریک کردن بقیه اس. معلومه چه مرگته بچه؟ '

عصبی شد ولی چندتا نفس عمیق کشید سعی کرد جمله های مناسبی رو بکار ببره
" ببین دی او..
دقیقا نمیدونم چرا ولی واقعا دلم میخواد ببینمت
یه جایی بیرون از این سایت و نه توی عکس
میخوام باهات حرف بزنم
راجب چیزای عادی نه خواسته هام از بدنت
میخوام اولین و بهترین دوستم باشی
این کجاش عجیبه؟"

نگاهشو به ساعت دوخت. زیاد وقت نداشت و جوابی هم نمیومد.
بعد از دو دقیقه بلاخره جواب گرفت
'من که باورم نمیشه'
'خیلی بچه ای'

میدونست رد میشه ولی اخرین تلاششم کرد.
" لطفا درخواستمو رد نکن. قسم میخورم هیچ کلکی درکار نیست. اصلا ماسک بزن بیا. هزینه اشم میدم. یه ساعت دیگه از تایمتو بیرون از این سایت میخوام"

چند دیقه منتظر جواب موند. درحالیکه ناخناشو میجوید و پاهاشو ریتمیک تکون میداد با استرس به صفحه زل زده بود.

بلاخره جواب اومد
' فقط نیم ساعت. یجای خیلی شلوغ.'

جیغ خفه ای از خوشحالی کشید و باسنشو تکون میداد. واقعا رو ابرا بود. سریع تایپ کرد
" کجا؟ کجا همو ببینیم؟ هرجا رو بگی میام."

وقتی یاد مدرسش افتاد خواست چیزی بگه اما با خودش گفت فوقش یه روز غیبت میخورم. پس فقط منتظر موند.

'شمارتو بده خبرت میکنم.'

شمارشو تایپ کرد و جوری به صفحه زل زد که هر لحظه ممکن بود با نگاهش ذوبش کنه. کلی هیجان داشت. اخرین کلماتشو تو اخرین دقیقه تایپ کرد
"منتظر خبرت هستم."
"مراقب خودت باش"
"فلا"

'فلا'
یه جواب ساده قبل از بسته شدن صفحه چت.. اما برای جونگین همین کافی بود تا بعد ازینکه لب تابشو ببنده و کنار بذاره با کله توی بالشش فرو بره و جیغاشو بین نرمی بالش خفه کنه. حالا فقط امیدوار بود قبل از دیدنش ذوق مرگ نشه.

Jollity With D.O"Where stories live. Discover now