Ep 10

492 123 44
                                    

+18

-طراح ورساچه مدل جديد خود را معرفي ميكند؟
لي با تعجب جمله رو خوند و با يه دستش كه مجله رو گرفته بود جفت دست هاشو به حالت تعجب بالا برد

چن دستاشو توي موهاش برد و سكوت كرد.

لي مجله رو روي ميز انداخت و پوز خندي زد و گفت
-چان داره چيكار ميكنه؟

لي مجله رو روي ميز انداخت و پوز خندي زد و گفت-چان داره چيكار ميكنه؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

كاور مجله

چن بازم سكوت كرد.

لي روي مبل نشست و سيگارشو روشن كرد..چند پك كشيد و اخرين دودشو عميق بيرون داد و بعدش محكم نفسشو بيرون داد

كمي رو به رو خم شد و گفت
-ببين

چن حواسشو بهش داد
-ميگم دوباره قضيه ي چند سال پيشو تكرار نكنه!! اين مردك عقل تو سرش نيست هاا

چن بلاخره دهن باز كرد
+من واقعا ديگه حوصله شو ندارم...هركاري ميخواد بزار بكنه..زندگي خودشه..(در حيني كه داشت حرف ميزد صداي رعد و برق باعث شد كه متوجه بشه پنجره ي سمت ميز كارش بازه و الان بارون داره طراحي هاشو خيس ميكنه)

(در حيني كه داشت حرف ميزد صداي رعد و برق باعث شد كه متوجه بشه پنجره ي سمت ميز كارش بازه و الان بارون داره طراحي هاشو خيس ميكنه)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از روي مبل بلند شد و سمت كاغذ ها و مدادهاش رفت..
ميزي كه كنار پنجره ي بزرگي بود..قطره هاي باران محكم به شيشه ميخوردن..
پنجره رو بست و وقتي دستش روي دستگيره پنجره بود گفت
-توهم زياد بهش گير نده..فقط حواستو بده به اين پسر فلجه!!

+اطاعت قربان..
لي در حالي كه لبخند رضايت بخشي زد گفت!
انگار كه منتظر شنيدن همين حرف چن بود!!

Lubite [Chanbaek]Where stories live. Discover now