Ep 14

319 86 20
                                    

چن در حاليكه رانندگي ميكرد هر از گاهي هم به بك نگاهي مي انداخت و فكر ميكرد.
بكهيون با چنان دقتي بيرونو نگاه ميكرد كه انگار تازه بيناييشو به دست اورده.
-وااااا اينجا دقيقا شبيه بهشته
بكهيون گفت و خنديد

چن صبحتي نكرد و به رانندگيش ادامه داد

هر دوي اونا داشتن براي عكس برداري به يكي از باغ هاي معروف شهر مي رفتن كه لي از قبل رزرو كرده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هر دوي اونا داشتن براي عكس برداري به يكي از باغ هاي معروف شهر مي رفتن كه لي از قبل رزرو كرده بود


چانيول بعد از ديدن از لوسيا به خونه برگشت و وقتي كه داشت وسايلشو روي تخت مي انداخت صداي ringtone گوشيش توجه شو جلب كرد
گوشيش رو از توي جيب كتش بيرون اورد و ديد كه ساليه

- هي چانيولا چطوره كه امشب با هم به فشن شو بريم؟

كمي فكر كرد و در حاليكه انگشتهاش روي صفحه گوشيش منتظر دستور تايپ بودن شروع كرد به حركت انگشتاش كه
+ ساعت چند؟
و بعد گوشي رو روي تخت انداخت

دوباره سمت كمدهاش رفت كه لباسشو براي ديدن چن و بكهيون عوض كنه كه دوباره صداي گوشيش دراومد

اوركت نوك مدادي تنش كرد و به محض صاف كرد يقه ش دوباره گوشيش رو برداشت
- ساعت ٩ !! مياي؟
+اره ! مياي دنبالم؟؟
-حتما پسر!
+ باشه مي بينمت

لباساشو كه عوض كرد از اتاق بيرون اومد
از پله ها پايين رفت و از خونه خارج شد

سوار ماشينش شد و راه افتاد
ساعت حدودا ٢ شده بود
به ذهنش رسيد كه يه ميان وعده اي چيزي بگيره و با خودش ببره

چندتا كافي و كيك و غذا خريد و به سمت لوكيشن عكس برداري رفت

به اونجا كه رسيد ماشينشو پارك كرد و پياده شد
كيسه و پاكت ها رو دستش گرفت طوري كه دستاش كاملا پر شده بود
سمت اتاق هاي گريم رفت
چن رو ديد كه داره سعي ميكنه لباساي تن بك رو مرتب ميكنه

-واو بكهيون چه باحال شدي
بكهيون خنديد.

چن صداي چانيول رو شنيد برگشت و لبخند زد
- اوه اومدي؟ چه بوهاي خوبي مياد
+اوه اره عطرمو ميگي ؟
چانيول خوراكي هارو روي ميز گذاشت و سمت چن برگشت و سرشو بوسيد

Lubite [Chanbaek]Where stories live. Discover now