صبح روز بعد
لوسيا از اتاقش بيرون اومد..
گوشيش رو از روي اپن برداشت و بعد از وارد كردن پسوردش ، شماره ي چانيول رو گرفت و منتظر شد كه چانيول جواب بدهدينگ..دينگ..دينگ
گوشي رو از روي گوشش برداشت و به صفحه ش نگاهي كرد و گفت
-چرا جواب نميدي؟؟؟ بينيشو چروك كرد
جمله ش كه تموم نشده بود صداي الو گفتن چانيول رو شنيد.-آ..آ..چانيولا..كجايي؟
+نونا..صبح بخير..الان دارم اماده ميشم كه بيام پيشت.
لبخندي زد و گفت
-دروغگو...سريع بيا منتطرم+اومدم نونا اومدم...
گوشي رو قطع كرد و گفت
-پسره ي ترسو
خنديد و گوشي رو روي اپن گذاشت و رفت كه صبحانه شو اماده كنهبه لوبيته خوش اومدين
ششمين شخصيت لوبيتهلوسيا كيم(لوسي)
عكاس
دوست دوران مدرسه و نوجواني پارك چانيول
شايد بهتره بگيم كه نزديك ترين فرد به چانيول هست
وضعيت رابطه: نامعلوم
-همزمان چانيول
-الو..؟ها نونا.
+چانيولا..كجايي؟
.
.
.
گوشي رو روي تخت انداخت و سريع از روي تخت بلند شد و رفت زير دوش.
اماده شد و از اتاق بيرون كه اومد متوجه شد كه گوشيش و مداركي كه لوسيا لازم داره رو برنداشته
دوباره پله ها رو بالا رفت و متوجه شد كه در اتاق بازهچن رو ديد كه داره توي كشو ها دنبال چيزي ميگرده
-چيزي شده؟
چانيول پرسيد+ها؟
نه نه فقط دنبال كليدهاي انبار گوشه ي حياط ميگردم-كليد هاي انبار؟
چانيول وارد اتاق شد و متعجبانه پرسيد
-اونا رو ميخواي چيكار؟چن كه نااميد در اخرين كشو رو بست دست به كمر ايستاد و با دست چپش دستي به موهاش زد و گفت
+نيست..ولش كن!
من با بكهيون ميرم بيرون..-چي چ..چ..چي؟؟؟؟
چانيول داد زد+چيه؟ميخواي باهاش يكم وقت بگذرونم!
چن از اتاق بيرون رفت
چانيول سريع پاكت مدارك و گوشيش رو برداشت و از سرعت به دنبال چن رفت و گفت
-حواست باشه چيز اشتباهي نگي!
YOU ARE READING
Lubite [Chanbaek]
Short Story|🎗زندگي دو هنرمند🎗| يه چانبك متفاوت...خيلي متفاوت... -وقتي به پاهاي ضعيفش نگاه كردم متوجه شدم كه چقدر اراده ي قويي داره.ممنون بخارست!پس زندگي من چي؟ (پارك چانيول) *بخارست پايتخت كشور روماني هست✨ [ملاقات پارك چانيول طراح لباس موفق ورساچه با نوازند...